آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

مناجات

مناجاتی

===============

به لطف خود  خدا یا  نائلم کن          و گر  نا قابلـم  من ،  قابلم کن

گناه  و جرم  بی  اندازه  دارم           به بخشش آنچه شایدشاملم کن

همه سر تا  به  پا  غرق نیازم          به  استغنا    الــــها   قائـلم کن

نجات ازجهل وازگمراهی ام ده          فزون  از فضل حتّی حاصلم کن

شکسته زورقی  مانم  به دریا          روان سالم به سوی ساحلم کن

بدون تکیه جسمی نیست برجا؟         بلندا  دست قــدرت ، حایلم کن

جهان ماپراست ازخوب و از بد        خدا وندا   به  خوبی  مایلم کن

همیشه حق و باطل روشنم نیست        محقِّق  بین  حق  و  باطلم کن

رها از وصل و هجر این و آنم          به خوبان دو عالم  واصـلم کن

به  عقل خود همه  دارند  دعوی       الـها ، گفت ( بیکی) عاقلم  کن

 شاعر : اکبر علی بیکی

ای راهب کلیسا دیگر نزن به ناقوس

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

آنجا که خادمینش از روی زائرینش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

خورشید آسمان ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..
شاعر:سید حمید برقعی

در مدح غریب الغربا

عارف اگر زشعشعه هو تو را شناخت

سالک زقدر و منزلت” او” تو را شناخت

بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت

من بنده کسی که چو آهو تو را شناخت

پیچید چو نی نوای تو در بند بندمان

یا ثامن الائمه رها کن زبندمان

خورشید با جمال جمیلت جمیل نیست

بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست

جایی که همرکاب تو غیر از ” خلیل” نیست

دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست

وقتی به محضر تو شرفیاب می شوم

از شرم شعله می کشم و آب می شوم

کوثر پیاله زشراب طهور توست

طور شهود پرتو فاش ظهور توست

سینای جلوه شاهد نور حضور توست

خورشید هم از آینه داران نور توست

چشمم که محو حسن ملیح تو می شود

اشکم دخیل بند ضریح تو می شود

خواهی بخوان به پیشم و خواهی جواب کن

یا لطف کن به حال دلم یا عتاب کن

یا بیش از این خراب غمت را خراب کن

اما مرا ز زمره یاران حساب کن

مپسند بار خواهش ما را به ذمه ات

سوگند می دهم به جواد الائمه ات

آن زایرم که آمده با دست خالی ام

رحمی به دل شکستگی و خسته حالی ام

بال و پری ببخش به بی دست و بالی ام

کز شاعران حضرت مولی الموالی ام

پرواز را زخاطر خود بریده ایم ما

هر چند زنده ایم ولی مرده ایم ما

هر جا که می رویم خیال تو می کنیم

در باغ گل خیال مجال تو می کنیم

صدها غزل نثار غزال تو می کنیم

با این بهانه یاد وصال تو می کنیم

تا لطف خویش بیشتر از پیش کرده ای

ما را کبوتر حرم خویش کرده ای

محمد علی مجاهدی

مدح امام رضا (ع)

احساس آهو

شاعر : رزیتا نعمتی

در دلم هر شب حیاطت آب و جارو می‏کنم

چشم‏هایم را که می‏بندم، تو را بو می‏کنم

خواب دیدم روی صحن تو طلاکاری شدم

ضامنم می‏گردی و احساس آهو می‏کنم

مثل آن دست میان ظرف سقاخانه‏ات

دست‏های خواهشم را پیش تو رو می‏کنم

خواب دیدم روی آبی‏های نقش گنبدت

با دو رکعت، دانه دل را پرستو می‏کنم

آسمان پای پیاده روی دستم می‏رسد

زیر لب با گریه وقتی صحبت از او می‏کنم

کیستی ای آشنایم ای تماشای غریب

با تو تنها با تو تنها با تو من خو می‏کنم

غربت آهو

شاعر: زینب مسرور

یک سبد گل می‏دهم امشب به دستان شما

می‏سپارم دست‏هایم را به دامان شما

جاده‏ها ماندند در بهت غریب فاصله

چشم‏ها وامانده در اندوه ایوان شما

هشتمین پرواز، امشب اتفاقی رخ نداد

دل، پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما

هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت است

هِی غزل می‏سازم از زیبای چشمان شما

هشت رود از آسمان چشم‏ها جاری شده

تا بپیوندد به اقیانوس احسان شما

هشت آهو می‏کشم امشب، و بیدارم هنوز

غربتِ آهو، کبوتر... باز... دامان شما

این اشعار از سایت حوزه نت برداشته شده است.

رباعی در مدح پیامبر اکرم

روشن جهان ز نور جمال محمّد است

خرّم ز چشمه های کمال محمّد است

ما دست کی زنیم به دامان دیگران

تا دامن محمّد و آل محمّد است

رباعی در مدح امام حسن (ع)

در ملک ولا، امیر و مولا حسن است

فرمانده ى کشور تولا، حسن است

 هم جان محمداست و هم جان على است

هم قوت و قلب و جان زهرا، حسن است

مدح خاتم پیغمبران

ای به جمع انبیا بالا نشین

حلقه اهل نبوت را نگین

خاتم تایید ادیان خدا

فتح باب عشق ختم المرسلین

از همه معشوقه ها معشوق تر

در میان عاشقان عاشق ترین

دلنوازی دلنوازی دلنواز

نازنینی نازنینی نازنین

یا محمد صاحب خلق عظیم

یا محمد رحمت اللعالمین

بر لبان تو تبسم دلربا

از زبان تو تکلم دل نشین

در سکوتت صد سخن حرف عمیق

در نگاهت نطقهای آتشین

می زنی خنده به روی بردگان

می شدی با مستمندان هم نشین

سنگفرش مرقد سرسبز تو

آسمان آبی عرش برین

می گذارد سر به خاک راه تو

تا رود معراج جبریل امین

هر که با پای دل امد سوی تو

شک ندارم می شود اهل یقین

تا ببینی خویش در آینه

می شوی محو امیرالمومنین

من کجا و مدح تو باید گذاشت

در کنار نام خوبت نقطه چین

حرف من این مصرع پایانی است

با نگاهت کن مسلمانم همین

لحظات آخر عمر نبی مکرم (شعر رحلت حضرت محمد)

روح هستی در میان بستر است

لحظه های اخر پیغمبر است

گوشه ای گرم نیایش با خدا

می برد بالا علی دست دعا

اهل بیت خویش را با اشک و آه

در وداع آخرین دارد نگاه

گاه گوید با علی از غسل و قبر

درد دل با چاه و مظلومی و صبر

گاه گوید با حسن رازی مگو

گاه گوید با غم و درد و محن

غم مخور هستی من زهرای من

بعد من حامی دست حق شوی

اولین کس تو به من ملحق شوی

بعد من اجر رسالت هیزم است

هستی ام در آتش نا مردم است

آسمان را رنگ نیلی می زنند

بین کوچه بر تو سیلی می زنند


زآن طشت پر ز اشک خون در مقابلش (شعر شهادت کریم اهل بیت)

زآن طشت پر ز اشک خون در مقابلش

پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش

مظلوم چون على و به مظلومیش گواه

 آنخانه نبى که بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان

 از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر على سخت تر گذشت

 تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش

از ورطه اى که بود کران تا کران ملال

 موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى

 غربت ببین که همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ریزریز

 قرآن برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست «مؤیّد» که دم زند

 گاه از مصائب وى و گاه از فضایلش 

منبع: وبلاگ انصارالحسین(ع)