آن بادهاىکه روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شکر خدا که صبح زیارت دمیده است
هرچند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاک، زنده مىکند آن عصر تشنه را
وقتى که آسمان رخت سرخ فام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله
اما هنوز سایه تو مستدام بود
سرها به نیزه بود، ولى حجم سنگها
معلوم بود حمله کنان بر کدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان
این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالاسود آفرید
دست سه ساله بود که در استلام بود
بین نهیب کوفى و فریاد اهل شام
آن لهجه حجازى تو آشنام بود
منبع : شیعتی شاعر؟؟؟
سلام.
انصافا کارتون عالیه . این وبلاگ عالیه.
خیلی کامله.
این حقیر هم واقعا استفاده خواهم کرد. از این اشعار.
اجرکم عندالله.
یا ابا عبدالله (ع)
آمدم از سفر و جز غمم احوال نبود
این چهل روز کم از غصه چل سال نبود
با سرت بودم و فکر بدن ات می کُشتم
کاش آنروز نمی دیدم و پامال نبود
مهدی صفی یاری