آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

یاس می گوید حسین ....

یاس می گوید حسین ، احساس می گوید حسین

ساقی لب تشنگان عباس می گوید حسین

مست می گوید حسین ، سر مست می گوید حسین

ساقی کرب و بلا تا هست می گوید حسین

تیر می گوید حسین ، شمشیر می گوید حسین

کودک لب تشنه ی بی شیر می گوید حسین

آب می گوید حسین ، مهتاب می گوید حسین

زاده ی ام البنین بی تاب می گوید حسین

لاله می گوید حسین ، آلاله می گوید حسین

ساقی اهل حرم با ناله می گوید حسین

فاطمه گوید حسین ، هم علقمه گوید حسین

خشک لب عباس در هر زمزمه گوید حسین

دیده می گوید حسین ، غم دیده می گوید حسین

پور حیدر با کف ببریده می گوید حسین

آسمان گوید حسین ، هر کهکشان گوید حسین

دیده گریان حضرت صاحب زمان گوید حسین

جان می گوید حسین ، بی جان می گوید حسین

ساقی غم دیده ی لب تشنگان گوید حسین

خون می گوید حسین ، مجنون می گوید حسین

ساقی بی مشک و دست محزون می گوید حسین

دین می گوید حسین ، آیین می گوید حسین

تیر خورده دیده ای حق بین می گوید حسین

باده می گوید حسین ، سجاده می گوید حسین

دست من از تن جدا افتاده می گوید حسین

جان من گوید حسین ، ایمان من گوید حسین

تیر خورده غرق خون چشمان من گوید حسین

خواهری گوید حسین ، آب آوری گوید حسین

در بر گهواره گریان مادری گوید حسین

کور می گوید حسین ، رنجور می گوید حسین

هر ستاره در شب بی نور می گوید حسین

موی من گوید حسین ، ابروی من گوید حسین

بوسه ی شمشیر بر بازوی من گوید حسین

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود (یا علی ابن موسی)

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود

خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

گر نسیمی از کویت وزد سوی جحیم

دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل

هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند

چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

مردگان روح را احیاگر جان می کند

هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر

چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

در مفام رافتت این بس که نام چون تویی

روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود

گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن

نقش شیر پرده  ناگه شیر غران می شود

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند

هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو

گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود

گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی

وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته

بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام

اجر آن بالاتر از  یک ختم قرآن می شود

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن

بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است

زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود

همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش

خاک ، مشک و سنگ ، لعل و ریگ ، مرجان می شود

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات

خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است

آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا

زائر ذات خدای حی سبحان می شود

آستان قدس تو دارالشفای عالم است

درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست

مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی

ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو

گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا

صبح عید وسال نو شام غریبان می شود

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا

خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای

هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد

شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو

قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود

یا جواد الائمه

فغان و درد که خیر العباد را کشتند

رضا بیا که عزیزت جواد را کشتند

زمین به لرزه فتاده است و آسمان تاریک

مگر قیامت عظمای حق شده نزدیک

به کنج حجره امام غریب می نالید

ز سوزش جگر خود عجیب می نالید

دوباره کارگر افتاده زهر بر جگری

به سرنوشت پدر ببین دچار شد پسری

جفای همسر و نامردی زمانه نگر

غریب ماندن مردی میان خانه نگر

کسی که زهر به جانش نشسته عطشان است

که زهر سختتر از زخم تیغ عریان است

برای رفع عطش آب او طلب می کرد

ولی چه سود طلب از قوم بی ادب می کرد

که دیده بهر تماشای درد صف بزنند

کنار بستر مردی غریب کف بزنند

چو زهر بند ز بند تنش جدا می کرد

عزیز فاطمه تنها رضا رضا می کرد

ز تشنگی پدر خویش را صدا می کرد

گمان کنم که دلش یاد کربلا می کرد

چو جان سپرد غریبانه دور از اقوام

نهاد دشمن نامرد او تنش بر بام

به روی بام تو ای آفتاب متاب

به روی پیکر این دل کباب،متاب

بیا و غربت این مرد خسته را حس کن

کسوف کن شرر شعله افکنی بس کن

کبوتران همه باید ز تو گلایه کنند

روا بود که بر این جسم خسته سایه کنند

 

شعر اربعین سالار شهیدان

من و داغ غمی سنگین چهل روز

چه ها بر من گذشته این چهل روز

چهل روز است هجران من و تو

که هر روزش مرا چندین چهل روز

مرا جز ضربه های تازیانه

نداده هیچ کس تسکین چهل روز

اسارت ، طعن دشمن ، تهمت دوست

نصیب عترت یاسین چهل روز

در این غم خوب می دانی که باید

چه رنجی برده باشم این چهل روز

تو و رأسی پر از خاکستر و زخم

من و پیشانی خونین چهل روز

من و بغضی چهل ساله که بی تو

شکسته در گلویم این چهل روز

یا رقیه

ما گمشدگانیم به عرفان رقیه

دلها شده محزون و پریشان رقیه

او دختر معصوم بود و خواهر معصوم

هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه

حاتم که بود شهره آفاق سخایش

محتاج بود بر در احسان رقیه

پرچم زده در شام نماینده زینب

کنسول گری عشق شد ایوان رقیه

گه سینه زند گاه کند ناله و افغان

این هیئت پرشور محبان رقیه

ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا

از جان خودم سیر شدم جان رقیه

رفتی ز برم ای به من غمزده مونس

دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه

گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم

شاید بخندد لب خندان رقیه

رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت

پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه

کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت

آخر چه بگویم به عزیزان رقیه

گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم

آمد پدرش در شب پایان رقیه

بگرفت به دامان سر خونین حسین را

آلوده به خون شد بله دامان رقیه

لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد

بگریست بر او دیده مهمان رقیه

از حاج غلامرضا عینی فرد