آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

شهادت حضرت مسلم (ع)

شعر شهادت مسلم بن عقیل که معمولا شب اول محرم روضه حضرت مسلم خوانده می شود این اشعار از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.

قطعه و مفرد


وفا
وقتی که زمین خورد از آن بام چه می گفت؟
می گفت صفا نیست دلی را که وفا نیست

رباعی و دوبیتی


مرد
اینجا چه سرائیست که جز درد ندارد
در سینه جز افسونِ دلی سرد ندارد
شهریست که آغشته شده فتنه و کینه
این کوفه به جز طوعه مگر مرد ندارد

شهر شقاوت
اسیر گشته ام اینجا ز بغض این سینه
گرفته راه نفس را به پنجه ی کینه
برو به راه دگر ای ضیاء قلبِ رسول
میا به شهر شقاوت عزیزِ دیرینه

ذبیح القفا
به شهر کوفه نوای صفا نمی آید
ز نای سینه ی مردم وفا نمی آید
میان خنده ی آنها چنین به گوشم خورد
به جز صدای ذبیح القفا نمی آید
 

اشعار عروضی


وداع آخرین
کاش چشمِ بسته‌ام می دید یک دم روی تو
می کشیدش بر رخِ خونم خم گیسوی تو
یادم آمد در وداع آخرینم با تو عشق
دل ربود از من کمانی گوشه ی ابروی تو
یا حسین جان من غریبِ کوفه و تو در کجا
می رسد اینک مشامم آن شمیمِ بوی تو
هر کجا هستی میا نزدیک تر مولای من
کینه ها بسیار دارد دشمن بد خوی تو
کوی من این شهر دشمن خیز اما دیده ام
می شود کرب و بلا صحرای خون و کوی تو
گوئیا افتادم از دار الاماره بر زمین
سر به روی قبله کردم قبله ی من سوی تو
وعده ی ما جنت المأوا در آن وقتِ وصال
تا که جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوی تو

قاصد
تا شنیدم ای خدا مسلم فدا شد وای وای
یافتم یارب که فصل کربلا شد وای وای
از سر دار الاماره قاصدِ دل مضطرم
بر زمین افتاد و در حقش جفا شد وای وای
اشک غربت ریخت در آن کوچه های بی وفا
همچو بابایم شهیدِ عقده ها شد وای وای
تشنه لب جان داد و او را آب در کامش نبود
با عطش جان و تنِ او آشنا شد وای وای
چون شنیدم در میان خاک ها غلطیده است
سینه ام زد ناله ای و در نوا شد وای وای
خاک کوفه گشته خاک نینوای مسلمم
رأس او از پیکر پاکش جدا شد وای وای
هر کسی در راه آزادی دم از حق می زند
بایدش این گونه قربان خدا شد وای وای

کوفه
با نام شهر کوفه جانم پر از شرر شد
نایبِ پورِ زهرا در کوفه خون جگر شد
مسلم به رسم دعوت رو سوی کوفه آورد
امّا بهار عمرش در کوفه بی ثمر شد
چون کوفه کس ندیده مهمان نوازی آخر
مهمان شهر کوفه در کوچه در به در شد
مهمان حبیب حق است مهمان کشی روا نیست
مهمان شهر کوفه در کوفه جان به سر شد
نامردمان کوفه بسکه جفا نمودند
در خاک بی وفایی غلطان به خون قمر شد
چون بیتِ طوعه گردید خلوتگه نیازش
از ناله های مسلم چشمانِ طوعه تر شد
مسلم نماز خود را با آه و ناله خوانده
دامان سبز مسلم با گریه پُر گوهر شد
فطرس ز داغ هجرش سوزد چه عاشقانه
آتش گرفته عالم از غم چو با خبر شد

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


شکوه
سوی کوفه میا حسین که گشته شهر آهِ‌ من
بام دار الاماره شد حریم قتلگاهِ من
خون بارد دیدگان من
بر لب رسیده جان من
خشکیده این زبان من
یابن الزهرا حسین حسین(3)
دست بیعت ز کوفیان گرفته ام به ابتدا
جمله بیعت شکسته اند رسیده عمرم انتها
گشتم غریب شهر کین
با صورت خورده ام زمین
یا مولا حال من ببین
یابن الزهرا حسین حسین(3)
هستم شهیدِ راه دین شهید کربلا حسین
این باشد افتخارِ من که اولین فدا حسین
وفه بر من وفا نکرد
درد مرا دوا نکرد
جز بر قلبم جفا نکرد
یابن الزهرا حسین حسین(3)
چون بیتِ طوعه می شود محلِ سوز و ساز من
شکوه از کوفیان شده سر آخرِ نمازِ من
بی جانم کرده اند خدا
زندانم کرده اند خدا
عطشانم کرده اند خدا
یابن الزهرا حسین حسین(3)

التهاب
در کوچه های کوفه در غربتم خدایا
از مردمانِ‌ این شهر در حیرتم خدایا
اشکم شده طبیبم
من بی کس و غریبم
کوفه میا حبیبم
کوفه میا حبیبم (4)
می نالد این دلِ من از التهابِ غمها
سوزد شرار قلبم یادِ علیِ تنها
یا سیدی نظر کن
از آمدن حذر کن
از کوفیان گذر کن
کوفه میا حبیبم(4)
در پیش چشمم آید خشم فزون اعدا
زیر گلوی اصغر آن اکبر ارباً‌ اربا
در علقمه ببینم سقا به خون نشسته
هم چشم و هم که فرق و بال و پرش شکسته
یک یارِ بی قرینه
این شهر پر زکینه
رو سوی آن مدینه
کوفه میا حبیبم (4)

پناه آخر
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان(4)
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان در وقتِ یاری دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جان(4)
در میان منزلِ عشق من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان(4)
تو میا ای پورِ زهرا شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان(4)

 

شور و بحر طویل


حسین جان حسین جان
میا به شهر کوفه، که شهر بی وفائیست، پر از رنگِ ریائیست، دیار با صفا نیست، مأمن بچه ها نیست، علی اصغر تو، علی اکبر تو، رقیه دختر تو، سکینه گوهر تو، زینب مضطر تو، ساقیِ دلبرِ تو، ربابه همسر تو، طاقت غم ندارند، غصه به دل می‌آرند، شهر پر از غریبه، دلم چه بی شکیبه، گریون تو حبیبه، کوفه وفا ندارند، مردم بغض و کینه، شرم و حیا ندارند، اگر بیای به کوفه، تو تشنه لب فدا شی، شهید نینوا شی، غریب و سر جدا شی ...قطعه و مفرد


وفا
وقتی که زمین خورد از آن بام چه می گفت؟
می گفت صفا نیست دلی را که وفا نیست

رباعی و دوبیتی


مرد
اینجا چه سرائیست که جز درد ندارد
در سینه جز افسونِ دلی سرد ندارد
شهریست که آغشته شده فتنه و کینه
این کوفه به جز طوعه مگر مرد ندارد

شهر شقاوت
اسیر گشته ام اینجا ز بغض این سینه
گرفته راه نفس را به پنجه ی کینه
برو به راه دگر ای ضیاء قلبِ رسول
میا به شهر شقاوت عزیزِ دیرینه

ذبیح القفا
به شهر کوفه نوای صفا نمی آید
ز نای سینه ی مردم وفا نمی آید
میان خنده ی آنها چنین به گوشم خورد
به جز صدای ذبیح القفا نمی آید
 

اشعار عروضی


وداع آخرین
کاش چشمِ بسته‌ام می دید یک دم روی تو
می کشیدش بر رخِ خونم خم گیسوی تو
یادم آمد در وداع آخرینم با تو عشق
دل ربود از من کمانی گوشه ی ابروی تو
یا حسین جان من غریبِ کوفه و تو در کجا
می رسد اینک مشامم آن شمیمِ بوی تو
هر کجا هستی میا نزدیک تر مولای من
کینه ها بسیار دارد دشمن بد خوی تو
کوی من این شهر دشمن خیز اما دیده ام
می شود کرب و بلا صحرای خون و کوی تو
گوئیا افتادم از دار الاماره بر زمین
سر به روی قبله کردم قبله ی من سوی تو
وعده ی ما جنت المأوا در آن وقتِ وصال
تا که جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوی تو

قاصد
تا شنیدم ای خدا مسلم فدا شد وای وای
یافتم یارب که فصل کربلا شد وای وای
از سر دار الاماره قاصدِ دل مضطرم
بر زمین افتاد و در حقش جفا شد وای وای
اشک غربت ریخت در آن کوچه های بی وفا
همچو بابایم شهیدِ عقده ها شد وای وای
تشنه لب جان داد و او را آب در کامش نبود
با عطش جان و تنِ او آشنا شد وای وای
چون شنیدم در میان خاک ها غلطیده است
سینه ام زد ناله ای و در نوا شد وای وای
خاک کوفه گشته خاک نینوای مسلمم
رأس او از پیکر پاکش جدا شد وای وای
هر کسی در راه آزادی دم از حق می زند
بایدش این گونه قربان خدا شد وای وای

کوفه
با نام شهر کوفه جانم پر از شرر شد
نایبِ پورِ زهرا در کوفه خون جگر شد
مسلم به رسم دعوت رو سوی کوفه آورد
امّا بهار عمرش در کوفه بی ثمر شد
چون کوفه کس ندیده مهمان نوازی آخر
مهمان شهر کوفه در کوچه در به در شد
مهمان حبیب حق است مهمان کشی روا نیست
مهمان شهر کوفه در کوفه جان به سر شد
نامردمان کوفه بسکه جفا نمودند
در خاک بی وفایی غلطان به خون قمر شد
چون بیتِ طوعه گردید خلوتگه نیازش
از ناله های مسلم چشمانِ طوعه تر شد
مسلم نماز خود را با آه و ناله خوانده
دامان سبز مسلم با گریه پُر گوهر شد
فطرس ز داغ هجرش سوزد چه عاشقانه
آتش گرفته عالم از غم چو با خبر شد

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


شکوه
سوی کوفه میا حسین که گشته شهر آهِ‌ من
بام دار الاماره شد حریم قتلگاهِ من
خون بارد دیدگان من
بر لب رسیده جان من
خشکیده این زبان من
یابن الزهرا حسین حسین(3)
دست بیعت ز کوفیان گرفته ام به ابتدا
جمله بیعت شکسته اند رسیده عمرم انتها
گشتم غریب شهر کین
با صورت خورده ام زمین
یا مولا حال من ببین
یابن الزهرا حسین حسین(3)
هستم شهیدِ راه دین شهید کربلا حسین
این باشد افتخارِ من که اولین فدا حسین
وفه بر من وفا نکرد
درد مرا دوا نکرد
جز بر قلبم جفا نکرد
یابن الزهرا حسین حسین(3)
چون بیتِ طوعه می شود محلِ سوز و ساز من
شکوه از کوفیان شده سر آخرِ نمازِ من
بی جانم کرده اند خدا
زندانم کرده اند خدا
عطشانم کرده اند خدا
یابن الزهرا حسین حسین(3)

التهاب
در کوچه های کوفه در غربتم خدایا
از مردمانِ‌ این شهر در حیرتم خدایا
اشکم شده طبیبم
من بی کس و غریبم
کوفه میا حبیبم
کوفه میا حبیبم (4)
می نالد این دلِ من از التهابِ غمها
سوزد شرار قلبم یادِ علیِ تنها
یا سیدی نظر کن
از آمدن حذر کن
از کوفیان گذر کن
کوفه میا حبیبم(4)
در پیش چشمم آید خشم فزون اعدا
زیر گلوی اصغر آن اکبر ارباً‌ اربا
در علقمه ببینم سقا به خون نشسته
هم چشم و هم که فرق و بال و پرش شکسته
یک یارِ بی قرینه
این شهر پر زکینه
رو سوی آن مدینه
کوفه میا حبیبم (4)

پناه آخر
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان(4)
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان در وقتِ یاری دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جان(4)
در میان منزلِ عشق من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان(4)
تو میا ای پورِ زهرا شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان(4)

 

شور و بحر طویل


حسین جان حسین جان
میا به شهر کوفه، که شهر بی وفائیست، پر از رنگِ ریائیست، دیار با صفا نیست، مأمن بچه ها نیست، علی اصغر تو، علی اکبر تو، رقیه دختر تو، سکینه گوهر تو، زینب مضطر تو، ساقیِ دلبرِ تو، ربابه همسر تو، طاقت غم ندارند، غصه به دل می‌آرند، شهر پر از غریبه، دلم چه بی شکیبه، گریون تو حبیبه، کوفه وفا ندارند، مردم بغض و کینه، شرم و حیا ندارند، اگر بیای به کوفه، تو تشنه لب فدا شی، شهید نینوا شی، غریب و سر جدا شی ...

شعر روز اول محرم ورودیه به محرم

اشعار مداحی روز اول محرم از وبلاگ حسن فطرس

قطعه و مفرد


ناله
چیست این ناله؟ عزا، بهرِ که؟ از آنِ حسین
جان و دل چون شود این ماه؟ به قربانِ حسین

رباعی و دوبیتی


خونِ دل
سینه ام سوخت، دلم غم آمد
دیده ام اشک ز ماتم آمد
سببِ خون دلم پرسیدم
مادرم گفت محرم آمد

کرب و بلا
روزگاری که دلم بهر عزا حاضر شد
آب شد هر چه در آن بود دلم آخر شد
ناگهان دیدم از آن اشک که در سینه بریخت
نام پر سوز و غمِ کرب و بلا ظاهر شد

معجون
این زمین چیست که با کرب و بلا معجون است
هر که را پای نهند جان و دلش محزون است
بی گمان محشر عالم شده اینجا بر پا
یا که اینجا به خدا خون خدا مدفون است

اشعار عروضی


زائر کربلا
زائری که عازم کربلایی
داری می ری به عرش کبریایی
اوّل باید رنگ خدا بگیری
امضای ماه سامرا بگیری
دوم باید وضوی عشق بگیری
مدد ز زینب دمشق بگیری
سوم باید بوی صفا بگیری
ویزات و از امام رضا بگیری
دلت باید یه شب بره مدینه
مادرِ قد خمیده رو ببینه
پشت بقیع دلت یه بار کفن شه
تیر بخوره مثل امام حسین شه
باید دلت دیونه ی نجف شه
تا گناهات همیشه برطرف شه
چاه و باید در دل شب ببینی
گلبوسه از پای علی بچینی
باید بری اونجا که عالمییه
گریه کنی رو تلِ زینبییه
تشنه باشی تو قتلگاه بنالی
تا بدونی آقات بوده چه حالی
یه مشک آب رو دوش خود بگیری
بری کنار علقمه بمیری
خاک بریزی به جا سر تو چشمات
تا که بفهمی چی کشیده سقات
چشمات و کور کنی به خار احساس
تا که بشی یه کم شبیه عباس
هر روز و شب بسوزی و بخونی
مقیم بین الحرمین بمونی

دلِ نینوایی
دل دمادم نینوایی می شود
بار دیگر کربلایی می شود
موسم ماه محرم می رسد
دل به یکباره هوایی می شود
می زند دم از حسینِ فاطمه
نغمه ی دل آشنایی می شود
دست ها سوی ضریحش می رود
عازم کوی گدایی می شود
بزم ماتم با صدای نام او
بزم اشکِ با صفایی می شود
محفل اشک و عزای عاشقان
شامل لطف خدایی می شود
اشک ماتم بر علیِ اکبرش
درد عالم را دوایی می شود
از مرام ساقیِ لب تشنگان
خوی ما هم با وفایی می شود
در عزای اصغرِ شش ماهه اش
سینه ها مهد نوایی می شود
با دل شیدای زینب خواهرش
دل حریم کبریایی می شود
نالم از دیدار زینب با حسین
آن زمانی که جدایی می شود
جان بسوزد بر رقیه دخترش
در عزایش دل فدایی می شود
در میان مجمع ذکرِ حسین
بر دلِ تنگم ندایی می شود
روح آلوده به عصیان بی دریغ
گفت بر من هم دعائی می شود؟

اشکِ دل
اشکِ دلِ من صدا نداره
عشق پادشه و گدا نداره
یک باره می شه دل به جنون زد
دیونه شدن نگا نداره
گر دنیا بشه به ناز شستم
دنیا که بی تو صفا نداره
من که می دونم یه روز می میرم
این خاک سیه وفا نداره
وقتی که منو تو قبر بذارند
اونجا دیگه ناله جا نداره
اونجاست که می گن چیکاره هستی
این غلام مگه آقا نداره
این دل به هوای تو زند پر
یک بام و دو صد هوا نداره
یک دل داره و یه یار زیبا
بیماری من شفا نداره
سالم شدنم نگاه چشمت
چشمی که تو دنیا تا ندازه
من عاشق چشمان حسینم
هیچ عاشقی کربلا نداره

کاروان
کاروانی غرق نور و پر ز راز
مملو از خوبان حجاج‌ِحجاز
می رسد بین بیابانی مهیب
خون دل می گردد آن ها را نصیب
سرور این کاروان خون خداست
آن حسین بن علیِ مرتضاست
می گذارد پای در دشتی غریب
پرسد از نامش به صبر و با شکیب
از زهیرش خواست این صحرا کجاست؟
گفت پاسخ عقر و طف نامش دوتاست
گفت نام دیگری او را رواست
پاسخ آمد آری آری کربلاست
* * *
ناگهان شد کاروان غرق خروش
ناله ای آمد ز کلثومش به گوش
ای برادر ترسناک است این زمین
خوف آن را از همین اوّل ببین
تا حسین از خاطراتش دم گشود
دل ز اهل کاروان جمله ربود
زاده ی زهرا گل روح الامین
گفت شرح خاطراتش این چنین
در زمان جنگ با اشرار دین
وقت صفیّن و گذر از این زمین
هم حسن بود و علی بابایمان
خستگی از این سفر سودایمان
چون پدر خوابید در خوابش ولی
گریه ها می کرد بابایم علی
بی درنگ از خواب خود بیدار شد
گفت خوابی را که دل بیمار شد
در دل افلاکیان صد تیر کرد
خواب خود را اینچنین تعبیر کرد
دیده ام این دشت و صحرا غرق خون
همچو دریایی ز امواجِ جنون
ندر این دریا که بی هر بند و قید
دست و پا می زد حسینم همچو صید
او طلب می کرد یک فریاد رس
لیک یاری اش نکردی هیچ کس
بعد از آن بابا بگفتا یا حسین
با تو گویم یک سؤالی نور عین
آن چه در خوابم بدیدم راست بود
زهر خوابی که چشیدم راست بود
گر چنین گردد چه سازی ای پسر؟
می شوی از ظلم کین خونین جگر
گفتمش بابا میان قوم گبر
همچو تو باید عمل کردن به صبر
* * *
تا که شرح خواب بر پایان رسید
فصل اشک و ماتم جانان رسید
گفت و با یاران امیر کاروان
با سرشک دیده و اشک روان
آری آری این همان کرب و بلاست
این همان شط فرات و نینواست
آری آری در چنین غمخانه خاک
می شود جسم و تنِ من چاک و چاک
آری آری در همین دشت بلا
می شود دست علمدارم جدا
آری آری بین این صحرای خواب
مرگ اصغر می شود داغ رباب
آری آری پیش چشمان حرم
می شود پرپر علی اکبرم
آری آری در بیابان غریب
می رود از دست من تنها حبیبی
آری آری در زمین کربلا
قاسم و عبداللهم گردد فدا
آری آری در میان خیمه ها
می زند زینب برایم ناله ها
آری آری از جفای روزگار
چشم طفلان می شود از گریه تار
* * *
کاروان در اضطراب و واهمه
دست در دست حسین فاطمه
با سرشک غم به خاک آمد فرود
تا ابد بر کاروان باشد درود

بین الحرمین
می گن هر کی عاشقه دیونه ی دنیا می شه
میون عالم و آدم یه جوری شیدا می شه
چه خوبه چون که منم دیونه ی حسین شدم
آخه قلبم همیشه با عشق اونه وا می شه
می گن عاشقا اگه به سیم آخر بزنند
از چنین دیونگی توی جهان غوغا می شه
به سیم آخر زدم پَراش و وا کرده دلم
چون کبوتر دلم راهی کربلا می شه
دیونه ی کربلا نمی شه آزاد بمونه
اون فقط تو صحن بین الحرمین رها می شه
هر کسی هر چی می خواد پشت دلم بگه
کی دیده خاک بیابون حریفِ طلا بشه

زیارت
از اوّل زندگی ام اسمت و فریاد می زنم
وقتی محرم می رسه گریه کنان داد می زنم
از اوّل زندگی ام عشق تو حاصلم شده
روضه ی دشت کربلا بدجوری قاتلم شده
وقتی می بینم زائرا دارند می رند به کربلا
یه آه سردی می کشم فقط می گم من چی خدا
آقا می شه یه روز منم تو رو زیارت بکنم
کنار قبر شش گوشه است عرض ارادت بکنم
پشت ضریح با صفات چشمام و زندونی کنم
میون صحن و حرمت قلبم و قربونی کنم

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


ماتم
می رسد نغمه ی ماتم
ناله ی حضرت خاتم
می رسد موسم زاری
می رسد بوی محرم
من که از روز ازل عبد حسینی هستم
بر درِ خانه ی دل پرچم مشکی بستم
از غمش خون شده عینم
من عزادارِ حسینم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اسم حسین و
من به همه اسما نمی دم
به خدا غیر حسین و
تو قلبم جا نمی دم
آخه اون ارباب گلگون کفنِ قلب منه
ضربان قلبِ من فقط برا اون می زنه
پای روضه اش نگرانم
اونه یار دو جهانم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اصغر زارش
دلمو دیونه کرده
صورت اکبر زیباش
توی قلبم خونه کرده
روز روشن به خدا بی عشق اون مثل شبه
بسوزم واسه دلی که بی قرارِ زینبه
عشق اون کرده اسیرم
واسه عباسش می میرم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
یه خرابه یه رقیه اش
روضه ی پر شرر من
یه بیابون پر خارش
زده آتش جگر من
بچه گر گریه کنه سر به سرش می زارند
گر بگه بابا سر بابا براش می آرند
یه جهان غربت و ناله
فدای پای سه ساله
یا حسین جان یا حسین جان (2)

حسرت
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
در این سینه ام شور و حالِ حسینه
دلم تشنه ی آن جمالِ حسینه
همین می شود ذکر روز و شبِ من
همه هستِ من جمله مال حسینه
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
فراغت شده سوز و غصه و دردم
کنم ناله من در عزای تو هر دم
نصیبم نما زائر تو شوم من
چو پروانه ای دور قبر تو گردم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
خدایا دلم می رود سر گویش
چو خورده گره دل به تارک مویش
ز عشق حسین من به تاب و تب هستم
شده روح من مست جام سبویش
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
حسین جان خودم عبدِ نام تو هستم
ببین منتظر بهرِ جام تو هستم
تو اربابی و با صفا و کریمی
همه عمرِ خود من غلام تو هستم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)

خاک عشق
کاروان حاجیان آمدند در نینوا
بعد حج نزد خدا می کنند جان را فدا
زینبا گوید حسین اینجا کجاست؟
بی گمان اینجا همان کرب و بلاست؟
کربلا یا کربلا (4)
بوسه زد مولا حسین بر زمین و خاکِ عشق
ناله و گریان شدش کار اهلِ پاکِ عشق
گفت و آری این همان غوغا سراست
تا ابد خاکش به عالم کیمیاست
کربلا یا کربلا (4)
اندرین دشت بلا اصغری پرپرشود
جان فدای دین خود حضرت اکبر شود
می شود عباس آب آور شهید
محشری دیگر شود اینجا پدید
کربلا یا کربلا (4)
کودک ناز حسین سدّ سیلی می شود
هم ز گوش و هم ز رو هر دو نیلی می شود
صد امان از غصّه ی اهل حرم
وارد کرب و بلا شد دلبرم
کربلا یا کربلا (4)

 

شور و بحر طویل


کرب و بلای حسین(ع)
زمزمه ی پیر و جوون، ذکر تموم آسمون، حسرت هر چی کهکشون، گریه ی صاحب زمون، بهشتِ حق روی زمین، مرحم دلهای غمین، مقتل تشنه کام ما، قتله گه امام ما، دعای ما تو هر نماز، نغمه دل وقتِ نیاز، اشکای می گه موقع راز، منشأ هر سوز و گداز، عرش عظیم نورِ عین، مرقد شاه عالمین، ضریح حضرتِ حسین، شفای دردِ بی دوا، قدری ز خاک نینوا ...

 کرب و بلا کرب و بلا حسین حسین جان(2)
دست خودم نیست به خدا اشکای نم نم
می‌ریزه از برگِ چشام پای محرم
دست خودم نیست به خدا دلم گرفته
با هیچی جز اسم حسین نمی‌شه محرم
* * *
یادش بخیر مادرِ من به وقتِ پیری
می‌گفت بگو اسم حسین آروم می‌گیری
بابام می‌گفت کرب و بلا فقط یه رازه
حاجتمه زیارتش حج و نمازه

محرم

دل شیدایی من تنگ عشق است

نوای سینه ام آهنگ عشق است

سیه پیراهنی دارم مقدس

برای شیعه مشکی رنگ عشق است