آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

شعر مصیبت امام حسن (ع)

آرزوی زینبه با هزار غم و محن

که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن

ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد

بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد

عده ای مغیره خو تا که از راه اومدند

به جا آوردن گل، بدن رو با تیر زدن

از کفن خون می چکید قاسمش نگاه  می کرد

با چشمای پر ز خون عمو رو نگاه می کرد

جای شکرش باقیه زینب علی ندید

همه ماجرا رو گوشه خونه شنید

اما توی کربلا هر چی که شنیده بود

دید میون قتلگاه هر چی که ندیده بود

یکی با خنجر کین یکی شمشیر می زنه

یکی با نیزه و سنگ یکی با تیر می زنه

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

تو کریم بن کریمی یا حسن

داری از زهرا نشان یا مجتبی

مهربانی دل رحیمی یا حسن

صاحب رزقی  و جودت بی کران

ریزه خوار سفره ات هر انس و جان

آن قدر بخشنده ای محبوب من

بر سر خوان تو حاتم میهمان

از می کوثر چو آبم می دهی

بر خم زلفت چو تابم می دهی

آن قدر خوبی که هر چه بد کنم

با کریمی تو جوابم می دهی

تا خدا پرداخت جسم و جان وتن

پر نمودم از غم و رنج و محن

روی قلبم از ازل حک کرد او

هست این مخلوق مجنون الحسن

بی کس شهر پیمبر یا حسن

غربت تو همچو حیدر یا حسن

من چه گویم شرح دردت ای غریب

ای عصای دست مادر یا حسن

گریه کردن کار هر روز و شبت

آمده از گریه ها جان بر لبت

من نمی گویم که در کوچه چه شد

آن قدر گویم کمان شد زینبت

در میان کوچه دشمن راه بست

حرمت صدیقه زهرا شکست

آن قدر بر جسم و جانش لطمه زد

بی تأمل مادرت از پا نشست

خیره مانده چشم هایت سوی در

داغ آن کوچه هنوزت بر جگر

تا زمانی که به دنیا زیستی

دیگر از آن کوچه ننمودی گذر

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود (یا علی ابن موسی)

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود

خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

گر نسیمی از کویت وزد سوی جحیم

دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل

هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند

چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

مردگان روح را احیاگر جان می کند

هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر

چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

در مفام رافتت این بس که نام چون تویی

روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود

گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن

نقش شیر پرده  ناگه شیر غران می شود

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند

هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو

گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود

گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی

وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته

بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام

اجر آن بالاتر از  یک ختم قرآن می شود

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن

بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است

زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود

همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش

خاک ، مشک و سنگ ، لعل و ریگ ، مرجان می شود

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات

خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است

آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا

زائر ذات خدای حی سبحان می شود

آستان قدس تو دارالشفای عالم است

درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست

مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی

ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو

گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا

صبح عید وسال نو شام غریبان می شود

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا

خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای

هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد

شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو

قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود

سلام

در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.

دکتر علی شریعتی

اسراف محبت

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

 ( دکتر علی شریعتی)

یا جواد الائمه

فغان و درد که خیر العباد را کشتند

رضا بیا که عزیزت جواد را کشتند

زمین به لرزه فتاده است و آسمان تاریک

مگر قیامت عظمای حق شده نزدیک

به کنج حجره امام غریب می نالید

ز سوزش جگر خود عجیب می نالید

دوباره کارگر افتاده زهر بر جگری

به سرنوشت پدر ببین دچار شد پسری

جفای همسر و نامردی زمانه نگر

غریب ماندن مردی میان خانه نگر

کسی که زهر به جانش نشسته عطشان است

که زهر سختتر از زخم تیغ عریان است

برای رفع عطش آب او طلب می کرد

ولی چه سود طلب از قوم بی ادب می کرد

که دیده بهر تماشای درد صف بزنند

کنار بستر مردی غریب کف بزنند

چو زهر بند ز بند تنش جدا می کرد

عزیز فاطمه تنها رضا رضا می کرد

ز تشنگی پدر خویش را صدا می کرد

گمان کنم که دلش یاد کربلا می کرد

چو جان سپرد غریبانه دور از اقوام

نهاد دشمن نامرد او تنش بر بام

به روی بام تو ای آفتاب متاب

به روی پیکر این دل کباب،متاب

بیا و غربت این مرد خسته را حس کن

کسوف کن شرر شعله افکنی بس کن

کبوتران همه باید ز تو گلایه کنند

روا بود که بر این جسم خسته سایه کنند

 

شعر اربعین سالار شهیدان

من و داغ غمی سنگین چهل روز

چه ها بر من گذشته این چهل روز

چهل روز است هجران من و تو

که هر روزش مرا چندین چهل روز

مرا جز ضربه های تازیانه

نداده هیچ کس تسکین چهل روز

اسارت ، طعن دشمن ، تهمت دوست

نصیب عترت یاسین چهل روز

در این غم خوب می دانی که باید

چه رنجی برده باشم این چهل روز

تو و رأسی پر از خاکستر و زخم

من و پیشانی خونین چهل روز

من و بغضی چهل ساله که بی تو

شکسته در گلویم این چهل روز

یا رقیه

ما گمشدگانیم به عرفان رقیه

دلها شده محزون و پریشان رقیه

او دختر معصوم بود و خواهر معصوم

هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه

حاتم که بود شهره آفاق سخایش

محتاج بود بر در احسان رقیه

پرچم زده در شام نماینده زینب

کنسول گری عشق شد ایوان رقیه

گه سینه زند گاه کند ناله و افغان

این هیئت پرشور محبان رقیه

ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا

از جان خودم سیر شدم جان رقیه

رفتی ز برم ای به من غمزده مونس

دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه

گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم

شاید بخندد لب خندان رقیه

رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت

پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه

کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت

آخر چه بگویم به عزیزان رقیه

گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم

آمد پدرش در شب پایان رقیه

بگرفت به دامان سر خونین حسین را

آلوده به خون شد بله دامان رقیه

لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد

بگریست بر او دیده مهمان رقیه

از حاج غلامرضا عینی فرد

اربعین حسینی

آمده چله نشین غم یار

قد کمان از بهر دیدار نگار

خاطراتی را به دوش جان کشد

نیمه جان تا محضر جانان کشد

سر فرزانه قدمها می زند

روی خاک عشق تا پا می زند

بوی دلبر بر مشامش می رسد

آه هنگام سلامش می رسد

السلام ای نعش پنهان زیر خاک

السلام ای جسم های چاک چاک

السلام ای کشته دریای اشک

السلام ای پرچم سقا و مشک

السلام ای قبرهای بی نشان

ای زیارتگاه مام قد کمان

السلام ای سینه های سوخته

آمدم با سینه ای افروخته

آمدم من ای برادر زینبم

زائری غم دیده و جان بر لبم

آمدم با کاروان ارغوان

سرفراز اما حزین و قد کمان

آمدم من نیمه جان و دل غمین

تا مگر که جان دهم در اربعین

زیر لب من می کنم این زمزمه

من فدایت ای عزیز فاطمه

------------------------------------

محمد علی شهاب

نغمه های ولایت 75

در رثای سید سجاد (ع)

 گر بگرید ابر   چشم اشکبار آرم بیاد 

 ور بخندد لاله قلب داغدار آرم بیاد 

 گر ببینم شمع سوزانى میان انجمن

سرگذشت عمر را بى‏اختیار آرم بیاد

 صحنه‏ها  هردم بچشمانم مجسم مى‏شود

خاطرات دردناک و ناگوار آرم بیاد

 ابر گه گه گرید اما چشم من هر صبح و شام

روزهاى شام و آن شبهاى تار آرم بیاد

 گر ببینم زینت و زیور روى گردانم از آن

گوشهاى پاره و بى‏گوشوار آرم بیاد

 گر گلى عطشان ببینم در کنار غنچه‏اش

هم رباب نشسته و هم شیر خوار آرم بیاد

 ریزش باران که مى‏بینم بهر دشت چمن

سنگهاى شامیان نابکار آرم بیاد

 گر ببینم آتشى از دور گویم خیمه‏هاست

خیمه و طفلان در حال فرار آرم بیاد

در جسم جهان فیض بهارانم

 من عالم چون زمین تشنه بارانم

من در زهد دلیل پارسایان جان در عشق امام جان نثارانم

 من فرزند حسین و زینت عبادم

شایسته ترین سجده گذارانم

 من با اینهمه منزلت ز سوز دل و جان روشنگر بزم سوگوارانم

 من چون لاله همیشه از جگر مى‏سوزم

 چون شمع همیشه اشکبارانم من

 دردا که چه آورد قضا بر سر من ایکاش نمى‏زاد مرا مادر من

برگرفته از وبلاگ http://www.s-p-r.blogsky.com