ای تیر نگاهت به دل زار کجایی
ای روی گلت شمع شب تار کجایی
آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم
آرام وقرار دل بی تاب کجایی
گویم به که مانی که خلایق بشناسند
در مشکل من فاطمه رخسار کجایی
هر جا که تو هستی دل حسرت زده آنجاست
خود گو به من خسته گو ای یار کجایی
درود
سروده کوتاه و زیبایی است
**************
ماجرای آخوند کرباسی یزد و کاسه شیره را با لهجه یزدی در کشکول بخوان
شاد و پیروز و تندرست باشی
بدرود
سلام.خیلی شعر قشنگی بود...
التماس دعا..به آقامون سلام مارو برسون بگو ما منتظر دعوتنامه ایم.....:(((