آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

حضرت قاسم (ع)

روز عاشورا حسن را نور عین
در حضور زاده زهرا حسین

با ادب خم شد به صد جوش و خروش
بوسه زد بر دست پیر میفروش

چون صدف لعل لبش را باز کرد
با عمو سوز دلش را ساز کرد

گفت ای آئینه دار شهر نور
شهد جانم ده تو از جام بلور

زان می نابی که اکبر نوش کرد
با نبی همراه و هم آغوش کرد

تشنه ام من بهر دیدار حبیب
جرعه ای زان می مرا هم کن نصیب

بر یتیمان دلنوازی لازم است
بهر قاسم سرفرازی لازم است

نامه از سوی پدر آورده ام
سر خط ایثار سر آورده ام

مادرم بر من کفن پوشیده است
شهد صهبای حسن نوشیده است

دوست دارم در رهت فانی شوم
در منای قرب قربانی شوم

دوست دارم زیر سم اسب ها
پیکرم گردد عمو جان توتیا

چون جهاد من جهاد اکبر است
مرگ بهرم از عسل شیرین تر است

دوست دارم خویش تن را حر کنم
جای خای پدر را پر کنم

گر ببرند بند بند از بندم عمو
من به مرگ خویش می خندم عمو

من به خون از حق حمایت می کنم
جان به قربان ولایت می کنم

مست مستم کن که شیدایی کنم

با عدو جنگ تماشایی کنم

در رکاب تو اگر گردم شهید
نزد زهرا رو سپیدم رو سپید



حاج علی انسانی
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:22 http://www-madine.persianblog.ir

در بر من اى عمو مرگ از عسل شیرین‏تر است
قاسم از شوق لقاء بى ‏تاب و شوریده سر است
رخصت میدان بده، سیرم عمو زین زندگى
دل طریق دیگرى، جوید براى بندگى
مى‏روم رخسار خود با خون تن زیبا کنم
عاشقان را در جهان با کار خود رسوا کنم
بهر قربانى شدن آیم به پاى خویشتن
یادگار مجتبى جز این نشاید زیستن

کوچکم اما چو تیغى بر کشم
خرمن جان عدو را آتشم
دست کوچک، پاى کوچک، تن ضعیف
مرد صد مرد و حریف صد حریف
من که مشتاق سنان و خنجرم
خود چه بیم از فوج فوج لشکرم
گر چه آید از دهانم بوى شیر
لیک دارم خون شیر و خوى شیر
یا زینب حسین حسین

من تو را آخر برادر زاده ‏ام
دل به یک برق نگاهت داده ‏ام
آمدم تا خود کفن پوشم کنى
پاى تا سرچشمه‏ ى نوشم کنى
زائر پروردگارت کن مرا
پیش مرگ شیر خوارت کن مرا
مرد جنگم مست و شیدا کن مرا
وقت جنگیدن تماشا کن مرا
مى ‏کنم کارى علیه مشرکین
تا که دشمن هم بگوید آفرین
من به خون خویش بازى مى ‏کنم
نزد زهرا سرفرازى مى ‏کنم
اى به عرش حىّ سبحان قائمه
رو سپیدم کن به نزد فاطمه
کرده غوغا در سرم مستى عشق
نیست خواهم گشت در هستى عشق
من یتیمم اى هوادارکریم
گوشه ‏ى چشمى فکن بر این یتیم
من هم از مستان این میخانه ‏ام
سر خوش از این باده و پیمانه ‏ام
زد هواى جان نثارى بر سرم
دَم به دَم سرشارتر شد ساغرم
نیست اى ساقى به طبعم سازگار
دیگران مست و من شیدا خمار
پر شدم از شوق پر کن ساغرم
من هم از این باده سهمى مى ‏برم
اى فدایت جان هر هشیار و مست
این فدایى هم سرى دارد به دست
اى امیر کاروان وامانده ‏ام
دیگران رفتند و من جا مانده ‏ام
به که من هم از پى اکبر روم
در جوار قرب پیغمبر روم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد