آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

دانلود شعر امام رضا

پر و پنجره

 

 

به  روی  گنبد  تو  بوسه  می زنه  خورشید

 

کنار  پنجره ا ت  جو و نه  می زنه  امید

 

نور دیده ای        تو سپیده­ای          به سیاهی دل میدی خاتمه

 

پُرِ احسا سه        لبر یزِ یا سه           حر مت  مثه  دا من  علقمه

 

* یا علی بن موسی الرضا ...*

 

کا شی کاریهای  حریمت  آ بی  رخساره

 

یعنی  خاک  حرم  شمیم  آسمون داره

 

پر جبرئیل      می­بنده دخیل        تا باشه وقف برداشتن غبار

 

پر و پنجره     بغض و حنجره       از نگاه ما جاریه چشمه سار

 

* یا علی بن موسی الرضا ...*

 

پرچم  سبز  تو جا داره به  روی  مهتاب

 

داره  عطری  مثه  عقیق بیرق ارباب

 

کاش هوایی شم   کربلایی شم      یا رضا بجون فرزندت جواد

 

تا رها می­شم    مسیحا می­شم      با  دمت کنار  پنجره  فولاد

 

* یا علی بن موسی الرضا ...*

 

شاعر : یوسف رحیمی

سبک حاج حسین سازور : میلاد حضرت رقیه (س) 84

 

شعر مدح درباره امام رضا (ع)

همسفر فرشته ها شدم من
زائر مشهد الرضا شدم من

بسکه دلم عطر اجابت گرفت
مثل قنوت ، مثل دعا شدم من

با دستایی که رنگ اعجاز داره
طلا نه بلکه کیمیا شدم من

از آب سقاخونه که چشیدم
مثه لاله عباسی وا شدم من

نمی دونم اینجا زائر حضرت
یا زائر خود خدا شدم من

تا که بگم حرف دل خستمو
با اهل دنیا همصدا شدم من

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

دلم دخیل پنجره فولاده
کبوتر ایوون گوهر شاده

خراب عشق آسمونیشم من
بهتر بگم دلم رضا آباده

رو ضریح قامت گلدسته هاش
سپیده دم دست نیاز باده

گنبد زردش همة دلایِ
عاشق و زیر پرچمش جا داده

راه حاجت گرفتن از آقامون
اینجا فقط یه قسم جواده

دلم می خواد با اشکای زلالم
بگم
مثه یه دوست صمیمی ساده

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

زمین که نه ،‌ تو آسمون هفتم ؟
نه نه ، بیا به آسمون هشتم !

توی حرم کنار سقا خونه
تو
اون شلوغی که آدم می شه گم

یا تو رواقی که ضریح آقاست
که پره از تاب و تب و تلاطم

بخواه از آقا دلتو گم کنی
دور ضریح ، تو ازدحام مردم

شاید بشی کبوتری تو صحنش
تا که آقا برات بپاشه گندم

 با زائرای بی قرار قبرش
بگو بگو برای بار چندم

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

چقدر دلم به اسمش عادت داره
« رضا رضا » چقدر حلاوت داره

خدا گواست پائین پای حضرت
هزار هزار تا دل اقامت داره

با دیدن شکوه صحن و سراش
« و إن یکاد » جای تلاوت داره

برای جارو زدن رواقش
بال فرشته ها سعادت داره

از راه دور کبوتر دل من
دوباره حسرت زیارت داره

هر چی می تونی تو حرم دعا کن
دعا تو این حرم اجابت داره

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

خورشید برای احترام و پابوسسپیده دم رد میشه از شهر طوس

کنار نور پر فروغ گنبد
مثل یه شمعه یا مثه یه فانوس

غبار چلچراغاش و می گیرند
خادما با پرِ لطیف طاووس

هر که نشد غبار راه حضرت
میشه
تموم عمرش آه و افسوس 
پنجره فولادش دارالشفائه
هیچ
کسی از اینجا نمیره مأیوس

صدای نقاره خونش بلنده
خاموشه هر چی کلیسا و ناقوس

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

چلچراغاش که داره رنگ الماس
پره حرم از عطر و بوی احساس

جوونه می زنه توی نگامون
زلال اشک مثل یه غنچة یاس

من نشدم اونی که تو می خواستی
ولی شما همونی که دلم خواس

دور و بر سقاخونه اش به قرآن
یادم میاد صفای کف العباس

بگیر برات کربلات و امشب
اگه
جایی برات بدند همین جاس

بگو که هر چی هم بگی باز کمه
بگو با اشک چشم و با التماس

امام رضا الهی من فدات شم
فدای تک تک کبوترات شم

شاعر :یوسف رحیمی

دو بیتی زیبا در میلاد امام رضا (ع)

ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم

                        یا هم نفس صبح و نسیمت باشم

از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب

                        تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم

 

                                ***

 

صحن تو پر از تب عبوری سبز است

                    لبـریز تبـسم حضـوری سبز اسـت

مـن تـوشـة کـربلام را مـی گـیرم

                   از پنجره ای که غرق نوری سبز است

شاعر : یوسف رحیمی

سرودی زیبا در مدح حضرت علی ابن موسی الرضا (ع)

گوهر ولای تو به طینت من بود ای صنمم
ذکر خوب نام تو عبادت من بود ای صنمم
تو دلبر جانانه ، من عاشق دیوانه
تو شمع ولا و من بر گرد تو پروانه
ای حاصل من ، آن روی مهت
ای قاتل من ، تیر نگهت
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت
به فدای جلوه رویت


جزهوای کوی تو به قلب ودلم نکنم هوسی
کافرم اگر به غیر یاد تو من بکشم نفسی
ای آروزی دل ها / من بنده وتو مولا
دل با تو شود آرام / آرام دل زهرا
من مال توام / ای تاج سرم
جز کوی تومن جایی نروم
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت


بنده گدا کجا که مست سبوی رضا بشود
عبد بی حیا کجا که زایر کرب وبلا بشود
خجلت زده ام کردی
از بس که کرم کرده ای
از لطف غلام خود را
راهی حرم کرده ای آهوی دلم دنبال رضاست

قلب و جگرم مال رضاست

امام رضا امام رضا گره خورده این دل بر کویت به فدای ...



از همه دوستان ولایتی التماس دعا دارم.

مدح مولانا علی بن موسی الرضا (ع)

چون توای شاه کسی حشمت ودربار ندارد ! 

جلوه  و جاذبه ات ، ثابت  و سیّار، ندارد!

خلقی از شوق چو پروانه روانند به سویت !

 هیچکس  مثل تو این گرمی بازار ندارد!

جمله مشتاق ونظرباز تو باشیم ، به هرجای

میل کوی تو  فـقط   فرقه ی زوار ندارد!

هرکه  آن بارقه و جلوۀ جانانه  بدیده است !

رفته هوشش زسر و طاقت گفتار ندارد!

ماو من نیست دراین میکده و محفل عرفان

جوش عشقست،حساب کم وبسیارندارد!

آن غـزالی  که  پناهندۀ  درگاه  تو گـردد

تـرس صیاد و کمند  و دد و آزار  ندارد!

آن کبوتر که  به پـرواز   درآید   امــروز

بی حرم اوج  و  پر  و  بال سزاوار ندارد!

(بیکی) ازدایرۀ خطّ تو بیرون شدنی نیست

خطّ  مهرتو  به جز  نقطه و پرگار ندارد!

بارالها ، می عشقش به من ازلطف عطا کن!

آن طهوری که به خمخانه ی خمّار ندارد!

با تشکر از شاعراهل بیت آقای اکبر علی بیکی

شعر درباره امام رضا

ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان، تو غریب الغربایی

این رواق تو و صحن و حرمت همچو بهشت است

روضه ات جنت فردوس مسما به رضایی

آه از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان

ناله ات گشت بلند آه تقی جان به کجایی

ای شه یثرب و بطحا تو غریبی به خراسان

سرور جمله غریبان و معین الضعفایی

اغنیاء مکه روند و فقرا سوی تو آیند

جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی.

شاعر : احمدی

مدیحه امام هشتم

این رضا کیست که عالم همه خشنود از او است

این رضا کیست که بر درد دل خلق دوا است

ای ضعیفی که تو را پشت و پناهی نبود

شو پناهنده بشاهی که معین الضعفا است

ساکن کوی رضا باش که این ابر کرم

سایة رحمت او برسر سلطان و گداست

دامن ضامن آهو مده از دست که او

دوست را ضامن و فریاد رس روز جزاست

در دبستان رضا درس فضیلت آموز

که دبستان رضا مکتب تسلیم و رضاست

سخن سوختگان سوزی و حالی دارد

لیک سوزنده تر از هر سخنی شعر رساست

شاعر :قاسم (رسا)

ای راهب کلیسا دیگر نزن به ناقوس

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

آنجا که خادمینش از روی زائرینش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

خورشید آسمان ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..
شاعر:سید حمید برقعی

در مدح غریب الغربا

عارف اگر زشعشعه هو تو را شناخت

سالک زقدر و منزلت” او” تو را شناخت

بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت

من بنده کسی که چو آهو تو را شناخت

پیچید چو نی نوای تو در بند بندمان

یا ثامن الائمه رها کن زبندمان

خورشید با جمال جمیلت جمیل نیست

بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست

جایی که همرکاب تو غیر از ” خلیل” نیست

دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست

وقتی به محضر تو شرفیاب می شوم

از شرم شعله می کشم و آب می شوم

کوثر پیاله زشراب طهور توست

طور شهود پرتو فاش ظهور توست

سینای جلوه شاهد نور حضور توست

خورشید هم از آینه داران نور توست

چشمم که محو حسن ملیح تو می شود

اشکم دخیل بند ضریح تو می شود

خواهی بخوان به پیشم و خواهی جواب کن

یا لطف کن به حال دلم یا عتاب کن

یا بیش از این خراب غمت را خراب کن

اما مرا ز زمره یاران حساب کن

مپسند بار خواهش ما را به ذمه ات

سوگند می دهم به جواد الائمه ات

آن زایرم که آمده با دست خالی ام

رحمی به دل شکستگی و خسته حالی ام

بال و پری ببخش به بی دست و بالی ام

کز شاعران حضرت مولی الموالی ام

پرواز را زخاطر خود بریده ایم ما

هر چند زنده ایم ولی مرده ایم ما

هر جا که می رویم خیال تو می کنیم

در باغ گل خیال مجال تو می کنیم

صدها غزل نثار غزال تو می کنیم

با این بهانه یاد وصال تو می کنیم

تا لطف خویش بیشتر از پیش کرده ای

ما را کبوتر حرم خویش کرده ای

محمد علی مجاهدی

مدح امام رضا (ع)

احساس آهو

شاعر : رزیتا نعمتی

در دلم هر شب حیاطت آب و جارو می‏کنم

چشم‏هایم را که می‏بندم، تو را بو می‏کنم

خواب دیدم روی صحن تو طلاکاری شدم

ضامنم می‏گردی و احساس آهو می‏کنم

مثل آن دست میان ظرف سقاخانه‏ات

دست‏های خواهشم را پیش تو رو می‏کنم

خواب دیدم روی آبی‏های نقش گنبدت

با دو رکعت، دانه دل را پرستو می‏کنم

آسمان پای پیاده روی دستم می‏رسد

زیر لب با گریه وقتی صحبت از او می‏کنم

کیستی ای آشنایم ای تماشای غریب

با تو تنها با تو تنها با تو من خو می‏کنم

غربت آهو

شاعر: زینب مسرور

یک سبد گل می‏دهم امشب به دستان شما

می‏سپارم دست‏هایم را به دامان شما

جاده‏ها ماندند در بهت غریب فاصله

چشم‏ها وامانده در اندوه ایوان شما

هشتمین پرواز، امشب اتفاقی رخ نداد

دل، پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما

هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت است

هِی غزل می‏سازم از زیبای چشمان شما

هشت رود از آسمان چشم‏ها جاری شده

تا بپیوندد به اقیانوس احسان شما

هشت آهو می‏کشم امشب، و بیدارم هنوز

غربتِ آهو، کبوتر... باز... دامان شما

این اشعار از سایت حوزه نت برداشته شده است.