عباس یعنی عشق و ایثار و شهامت |
یعنی نمود بارزی از استقامت |
عباس یعنی زندیگ تا بی نهایت |
از ابتدای آفرینش تا هدایت |
عباس یعنی مرگ را باور نکردن |
یک لطظه در ناباوریها سر نکردن |
یعنی روج عشق تا آ نسوی ادراک |
یعنی گذشتن از لب دیا عطشناک |
یعنی که خون جوش جنونی تازه دارد |
عشق آتشی در سینه بی اندازه دارد |
یعنی به انگشت جنون دل را کشیدن |
جان دادن و مهر برادر را خزیدن |
یعنی تمام عاشقی پا در رکاب است |
در سینه سالار مردان انقلاب است |
یعنی علی پا در رکاب جنگ دارد |
حیدر به قتل مشرکین آهنگ دارد |
تیغ علی در دست عباس است اینجا |
مه، محو چشم مست عباس است اینجا |
چشمی که از مستی غزلپرداز خم شد |
دستی که در پیکار عشق و عقل گم شد |
چشمی که خونین گشت و خون را آبرو داد |
دستی که افتاد و جنون را آبرود داد |
چشمی که تفسیر تمام آیه ها شد |
دستی که در راه خدا از تن جدا شد |
چشمی که چشم انداز دریای بلا گشت |
دستی که دستاورد دشت کربلا گشت |
آه ای خدای عشق معنا کن جنون را |
تفسیر کن در دیده ها دریای خون را |
واکن زپای بغض زنجیر تغافل |
تا در میان سینه ها آتش کُند گُل |
آخر تمام واژه ها گنگند اینجا |
هرگز نشاید قطره را تفسیر دریا |
آنان که در مدح تو مروارید سفتند |
جر قطره ای از بحر بی پایان نگفتند |
اینجا زبان واژه می گیرد زحیرت |
میسوزد از شرم تو سر تا پای غیرت |
مردانگی بر پای تو سر می سپارد |
مردی اگر دارد نشانی از تو دارد |
از توست گر روح فتوت سر فرازست |
گر بیرق مردانگی در اهتزاز است |
از هرم لبهای تو آب آتش گرفته |
از شرم جان آفتاب آتش گرفته |
تو مظهر مهر و وفایی و رشادت |
تو ساقی عشقی و سقای شهاد |
تو پورحیدر تو سپهدار حسینی |
حقا که تو تنها تو سردار حسینی |
تنها تو میدانی حریم عشق آن روز |
از تشنگی می سوخت چون مهر جانسوز |
تنها تو فهمیدی صدای تشنگی را |
بر آب دیدی جای پای تشنگی را |
تو آبروی آب را بازی گرفتی |
لب تشنه خود راه سرافرازی گرفتی |
تو یادگار حیدر کرار بودی |
تو عشق را تا آخرین دم یار بودی |
باسلام
خداقوت
خیلی شعر زیبایی بود باید می رفتم یک مجلس فوری اون برداشتم
یاعلی