یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جعنا ببضاعة مضجاة و اوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و لا تَسُؤْنی فِی نَفْسی و لا فِی اَحَدٍ مِنْ اَحِبَّتی
*******************************
قطعه و مفرد
عسل
چو گل وا کرد لبهایش عسل ریخت
دلم با شهد شیرینش درآمیخت
رباعی و دوبیتی
ابدی
لطفی ز خدای سرمدی میبینی
امشب تو نگاری ابدی میبینی
گر نیک نظر کنی به آغوش فلک
یک عرش گلِ محمدی میبینی
جواب
امشب از گل، گلاب بگیرید
عیدی از بوتراب بگیرید
دعای تعجیلِ فرج
زود بخونید جواب بگیرد
اشعار عروضی
آدینه
در غروب روشن آدینهام
گرم نجوای نسیم سینهام
بغضِ شوقی مانده در راه گلو
دورِ چشمم حلقههای آبرو
نور رویم شد به رنگِ آفتاب
بر مشامم میرسد بوی گلاب
این چه مجنونیست بر من میرسد
گوئیا میلاد جانان میرسد
دل پریشان بودم و خندان شدم
چونکه در کوی صنم مهمان شدم
چشم خیره، دامنِ ابرو گرفت
لب شکفت و ذکر و الا هو گرفت
ای خدا بر سینهام نور آمده
عشق با دنیایی از شور آمده
این که باشد این چنین قامت بلند
روی او خورشید، گیسویش کمند
ذکر نامش شوق بی حد میدهد
عطرِ او بوی محمّد میدهد
زلف او با باد غوغا میکند
خندههایش صد گره وا میکند
برق دندانهای او درّ ِ صدف
بهرِ دیدارش خلایق صف به صف
دامنش زینت به مهر و مشتری
مستِ چشمم آدم و جن و پری
چشم او از شاه ِ چشمان سرتر است
رنگِ چشمش رنگِ چشمِ حیدر است
گل رخِ او جان به صحرا میدهد
سینهی او بوی زهرا میدهد
عرصهی پیشانیش شمس و لقاست
یوسف است و یوسف او مجتباست
از وجودش بزم سینه منجلی ست
بی گمان روحِ حسینِ بن علیست
ابرویش چون ماه در اوج شب است
زلف گیسویش نقابِ زینب است
او امیر عشق و احساس است و بس
قد و بازویش چو عباس است و بس
محفل سینه سرای دلبری ست
میوهی قلبِ امامِ عسگری ست
یوسف زیبای احمد آمده
ای خدا بوی محمّد آمده
مهدی(عج)
مهدی یعنی زادهی شهر ولا
مهدی یعنی گلرخی از سامرا
مهدی یعنی دلبری از جنسِ نور
یکّه تازِ عرصهی وقتِ ظهور
مهدی یعنی دلستانِ عاشقان
دلبر شیرین بیانِ عاشقان
مهدی یعنی سینهای پر ماجرا
گشته بر عشقش دلِ دل مبتلا
مهدی یعنی هست و بود خستگان
مرز ایمان، حضرت صاحب زمان
مهدی یعنی چشم ما و انتظار
عقدههای دیدن و صبر و قرار
مهدی یعنی مردی از رنگِ خدا
آن که عالم را دهد روزی ندا
مهدی یعنی دشمنان را التهاب
عشق زهرا و عزیز بوتراب
مهدی یعنی پارهی قلبِ بتول
نامِ او همنام با نامِ رسول
مهدی یعنی هم محمّد هم علی
حجت الله است بعدِ عسگری
مهدی یعنی لالهی نرگس نشان
میرود دل سوی او دامن کشان
مهدی یعنی دلربای ما همه
آن که گیرد انتقامِ فاطمه
مهدی یعنی نالهی هر شام و روز
جمعه شبها و بقیه و اشک و سوز
مهدی یعنی روشنی در شامِ تار
شیعه و وقتِ ظهورش، افتخار
شهاب
آسمان امشب به دل از اختران گل میزند
هر شهاب از آسمان تا سامرا پل میزند
میرسد از عرض حق صد لشگر از افلاکیان
میخَرَد اهلِ سما ناز از دو چشمِ خاکیان
میکشد سرمه خدا بر چشم شمس و ماه خود
چرخش هر نه فلک گم کرده امشب راه خود
کهکشان آذین کند طاق جنان را با سرور
حق کند امشب دوباره خلقت گل را مرور
گوییا در عالم والا چراغان کردهاند
یاس و سوسن با شقایق جمله مهمان کردهاند
جشن زیبایی برای غنچه بر پا کرده است
صوت داوود است این در سینه غوغا کرده است
صاحب این محفل شادی خدای عالم است
بین خوش آمد گوی آن محفل رسول خاتم است
نوح کشتی دلش را میکند گهواره گون
میدمد عیسی به آه خود به صهبای جنون
حضرت موسی دل دریایی اش وا میکند
دیده ی یعقوب نور رفته پیدا میکند
یوسف از شوق و شعف هر جا خمار و بیقرار
آدم و حوا نشسته در هوای انتظار
قلبِ ابراهیم و هاجر در تلاطم گشته است
چشم اسماعیل از شادی چو انجم گشته است
انبیاء یک یک همه مدعو جشن داورند
اولیاء دل را ز جمع اهل مجلس میبرند
حضرت زهرا به تخت با شکوه کوثر است
در کنارش حضرت والا مقامِ حیدر است
* * *
عرشیان از سامرا یک خانه دل آوردهاند
بیت پاک عسگری را مستقل آوردهاند
خانه را در بین مجلس بوسه باران میکنند
گَرد او را سرمهی چشمِ خماران میکنند
همچو کعبه انبیاء گرم طواف خانهاند
خانه شد شمع و به دورش یک جهان پروانهاند
ناگهان آمد نوایی از میان آن بهشت
از لسان بانویی حیدر دل و زهرا سرشت
ای کرامت پیشهگان ای عاشقان مرتضا
خواهر هادی منم، دخت جواد ابن الرضا
نام من باشد حکیمه، خُلقِ من هم عهدی است
هر دو چشمم شاهد خلقِ وجودِ مهدی است
من پرستار وجود ماه احمد بودهام
دل اسیر حجت آلِ محمّد بودهام
مولود
ماه شعبان تا که خود را در بر نیمه کشاند
وقت افطارش نگاه عسگری من را بخواند
خواست تا آن شب بمانم در کنارِ نرگسش
تا شوم هنگامهی مولود یار نرگسش
حضرتش فرمود ای عمه بهارم میرسد
امشب از ره آن سیه گیسو نگارم میرسد
ماندم آن شب در کنارِ مادر شمسِ جهان
تا ببینم خَلْقْ زیبای رخ صاحب زمان
تا طلوع فجر چشمم را به نرگس دوختم
همچو شمعی در بر بانوی تنها سوختم
ناگهان چشم مرا خواب و خیالی خانه کرد
ذکر یا الله نرگس در وجودم لانه کرد
دیده را وا کردم و دیدم که نرگس غرقِ نور
در بغل بگرفتم او را دیدمش گرمِ سرور
شد امام عسگری دلواپس آن ماهِ بدر
ناگهان فرمود بر نرگس بخوان یک سوره قدر
خواندم آن سوره بدیدم نرگسش آرام شد
سورهی قدر خدا خود مرحم آلام شد
لحظهای آمد ندایی که مرا دیوانه کرد
قلب من را تشنهی دیدار آن درّ دانه کرد
من شنیدم طفل نرگس خود عبادت میکند
همره من سورهی قدری تلاوت میکند
در تعجب گشتم و مولا امام عسگری
حکمتی آموخت بر جانم ز لطفِ داوری
عمه جان از حکمت اسرار حق حیرت مکن
هیچ تردیدی در این امر پر از قدرت مکن
ما به طفلی ناطق حکم الهی میشویم
در بزرگی دشمن ظلم و تباهی میشویم
حکمت آموزی مولایم به پایان تا رسید
از میان دیدگانم نرگسش شد ناپدید
رو نمودم سوی مولا گفتمش نرگس کجاست
خانهات جولانگه اعجازِ انوارِ خداست
تا به امرش راهی محراب آن مادر شدم
باز مدهوش ظهور معجزی دیگر شدم
دیدمش مادر به همراه گلی کرده ظهور
کودکی بر سجده افتاده سرا پا پر ز نور
ابروی نازش دل ما را به یغما میبرد
بعد سجده هر دو دستش را به بالا میبرد
او گواهی میدهد معبود من حق جلیست
جدّ من پیغمبر خاتم، وصی، بابم علیست
آیه آیه اولیا را وصف و معنا میکند
با خداوند جهان این گونه نجوا میکند
ای خدا وقت ظهورم را وفا کن عاقبت
عالمی را از وجودم با صفا کن عاقبت
* * *
در نظاره بودم و مشغول سوز و ساز او
خواست بابایش ببیند گلرخِ طناز او
کنج آغوشم شد و چشمانِ نازش باز کرد
با سلامی گفتگو با باب خود آغاز کرد
هر دو مست هم شدند و هر دو گرم زمزمه
پر زنان در سر مهدی کبوترها همه
عسگری ناگه صدا زد مرغ زیبای سحر
نزد من آخر بیا پور مرا با خود ببر
کودک من را ببر تا اربعین روح القدس
بعد از آن او را بیاور بر زمین روح القدس
کودک را بر خدایی هدیه دادم تا که بُرد
مادر موسی به او فرزند دلبندش سپرد
نرگس من از چه رویی آه و شیون میکنی
ناله بر دوری گل سیمای گلشن میکنی
مهدیام بگرفته از قرب الهی التیام
غیر شیر تو به کام مهدیام باشد حرام
او به زودی میرسد تا درد تو درمان کند
همچو موسی مادرش را نزد خود حیران کند
او به زودی از دیار عشقِ یزدان میرسد
با سیه مژگان و با آن لعلِ خندان میرسد
* * *
اربعین بگذشت و آوردند آن زیبا جمال
خانه شد روشن ز روی حضرت والا کمال
روی زانوی پدر او را تماشا کردمی
روح و جانم را برایش مست و شیدا کردمی
در شگفتی گفتم ای مولا امام عسگری
این همه اعجاز دیدم لیک این هم دیگری
کودکی که اربعین از عمر او بگذشته است
گوییا اکنون دو سال از عمر او سرگشته است
او که لبخندی زد و فرمود فرزند امام
در شباهت نیست همتایش ز فرزندان عام
کودک یک ماههی ما کودکی یک ساله است
در میان حجت و مردم هزاران هاله است
کودکانِ ما اگر در جسم و جان مادرند
دم به دم هم صحبت روح و روانِ مادرند
کودکان ما که خود پشت و پناه عالمند
در زمانِ کودکی هم پادشاه عالمند
اشعار نو
پنجره
هر شب برای دیدن تو پشت پنجره
با شبنم سرشک غمم روی برگِ چشم
با نغمههای مرغ وجودم میانِ دل
با شالِ سبزِ عاشقیت روی دوش عمر
بهرِ قدومت ای گلِ زهرا راه میکشم
* * *
در هر شب غریبی و غربت به یاد تو
با آرزوی دیدن هنگامهی ظهور
با شوق فصل نوکریت شاه آخرین
با حسرتی که لحظهای آیی به خواب من
در آسمان تار دلم ماه میکشم
* * *
ترسم ز وقتِ تلخِ نبودن کنارِ تو
وقتی که جان دهم ولی جانا نبینمت
وقتی که آیی از سفر و من به زیر خاک
در گوشهای نشستهام و در خیال تو
من از فراق روی شما آه میکشم
ذکر و سرود
عهد
آی عاشقا، دلدادهها، لحظهی هم عهدی اومد
حلقه به گوشا، بیایید، اربابمون مهدی اومد
یابن الزهرا، حسرت دیدههای عالم
یابن الزهرا، صاحب شیعههای عالم
ای مه من مهتاب من ـ گلِ نرگس (3)
خوش آمدی اربابِ من ـ گل نرگس (3)
یابن الفاطمه یا مهدی (3)
با خالِ هاشمیِ خود دلها رو مجنون میکنه
دردای هر چی عاشقه یه لحظه درمون میکنه
ماشاء الله ـ دیدنیه برق دو چشماش
ماشاء الله ـ دل از همه میبره نجواش
نام پیمبری داره ـ آره والله (3)
خندهی حیدری داره ـ آره والله (3)
یابن الفاطمه یا مهدی (3)
خورده گره قلبِ پدر به طرهی گیسوی او
دل و ز نرگس میبره یه عشوهی ابروی او
مهدی مهدی ـ نقش جبینش علی مولاست
مهدی مهدی ـ ذکر لبش نغمهی زهراست
هر دو تا ابروش کمونه ـ اباصالح (3)
مثل عموش پهلونه ـ اباصالح (3)
یابن الفاطمه یا مهدی (3)
نگین
قناری شادی میخونه
با هر سرود عاشقونه
سند دلِ من به نامِ
حضرتِ صاحب زمونه
امیر دلبرا تویی تویی تو
نگینِ سامرا تویی تویی تو
یوسف فاطمه امیرِ قلبم (3)
به خدا دل من شبونه
من و به هوات میکشونه
نیّت دل و تا میپرسم
میگه عازمِ جمکرونه
نذر تو میکنم دل و همیشه
زندگیِ بی تو یا مهدی نمیشه
یوسف فاطمه امیرِ قلبم (3)
به سینه صد احساس و داری
داغ غریبِ یاس و داری
قد و بالات همچون ابالفضل
دو بازوی عباس و داری
عالمی مدیونِ به نازِ شصتت
ذوالفقار علی میآید به دستت
یوسف فاطمه امیرِ قلبم (3)
شبنم
روی گلبرگ چشام هزار تا شبنم میریزه
آخه امشب می عشق به جام عالم میریزه
اونقده شاده دلم خدا خودش خوب میدونه
ابر رحمت رو دلم بارون نم نم میریزه
ای گل نرگس خوش آمدی (3)
اون کیام که مدح این اربابِ خوب و بخونه
قافیه کم میآره، جمله تو مدحش میمونه
ما کی هستیم که بخوایم از آقامون وصفی بگیم
خدا مداح آقام مهدیه، عالم میدونه
ای گل نرگس خوش آمدی (3)
من که از بچگی این آقا دل و دلبرمه
همه چیم مهدی شده هم پدر و مادرمه
مادرم وقتی که مهدی پیشِ میآرم
میگه این اربابمه، این آقا تاجِ سرمه
ای گل نرگس خوش آمدی (3)
خروش
به عشقِ خمِ مویت همه در جوش و خروشند
همه منتظرند از یدِ تو باده بنوشند
همه پیر و غلامت
همه حلقه به گوشند
یکی گوشه نگاهت
به عالم نفروشند
یا مهدی اباصالح ـ یا مهدی اباصالح (2)
شده انس و ملک جیره خورِ خوانِ نگاهت
جهان روشن از آن روشنی صورتِ ماهت
دل شیعه همیشه
نشسته سر راهت
کجایی گلِ نرگس
خدا پشت و پناهت
یا مهدی اباصالح ـ یا مهدی اباصالح (2)
جهانی که نظر بر رخ زیبای تو بسته
شده از شرر ظلم و ستمها همه خسته
تو ناجی جهانی
به قربانِ ظهورت
الهی که بیفتد
به دنیا گلِ نورت
یا مهدی اباصالح ـ یا مهدی اباصالح (2)
حجّت
آمد از سوی حق، حجّت آخرین
نورِ چشمِ نبی، نوگلِ نازنین
آمد آن حسرتِ، شیعیان در زمین
یارِ شیرین سخن، مهدیِ مه جبین
اباصالح مدد ـ اباصالح مدد (4)
ای بهارِ دلم، ای نگارِ همه
کن نظر یک دمی، یوسفِ فاطمه
ذکر تو بر لبم، عشق تو بر دلم
میکند مرغِ دل، نام تو زمزمه
اباصالح مدد ـ اباصالح مدد (4)
آمدی سوی دل، ای پرستوی من
دل اسیرت شده، گل خوشبوی من
مینهی گر قدم، بر سرِ کوی من
فرش راهت شده، طرهی موی من
اباصالح مدد ـ اباصالح مدد (4)
حاجتم کن روا، ای نیازِ همه
بر دلم ده صفا، شمع رازِ همه
دست من سوی تو، بهترین یارِ من
گشتهام مبتلا، چاره سازِ همه
مقصود
یا صاحب امر خسته دلان را نظری کن
با برق نگاهت به سرِ ما شرری کن
ما گمشدگان سر کوی تو نگاریم
از کوچهی تاریک دلِ ما گذری کن
مولا اباصالح ـ مولا اباصالح (4)
این دل شده امشب به هوای تو روانه
گردد به خدا تا به سحر خانه به خانه
این طبع سرودن صنما لایقِ ما نیست
مقصود تویی شعر و غزل جمله بهانه
مولا اباصالح ـ مولا اباصالح (4)
پرها همه بگشوده خریدارِ تو هستیم
در حسرت یک لحظه ز دیدارِ تو هستیم
از روز تولد نه ز روز ازلِ عشق
عمریست که سر گشته و بیمارِ تو هستیم
مولا اباصالح ـ مولا اباصالح (4)
تبار
آمد از سوی حق بر ما سَروَر
شکرِ حق شام غم گردیده سر
نام او شد شبیه پیغمبر
از تبارِ علی آمد دلبر
حجت بن الحسن ـ یا مهدی (3)
ما تمنا کنیم وصل رویش
عالم گشته مجنون از بویش
دلبری میکند با ابرویش
خرده دلها گره بر یک مویش
حجت بن الحسن ـ یا مهدی (3)
مژده ای عاشقان مهدی آمد
آسمان، کهکشان مهدی آمد
همه اهلِ جهان مهدی آمد
بانوی بی نشان مهدی آمد
حجت بن الحسن ـ یا مهدی (3)
سرنوشت
ای دین و ایمانم ای دلدارِ مهربان
ای جانِ جانانم مهدی صاحب الزمان
تو نگارم، دار و ندارم، چارهی کارم، یابن الحسن
تویی عشقم، باغ و بهشتم، تو سرنوشتم، یابن الحسن
آقام اباصالح اباصالح یابن الحسن (3)
شد فصلِ میلادِ عشق پاکِ ما همه
آمده به دنیا مهدی عشقِ فاطمه
همه هستم، عشقِ الستم، دل به تو بستم، یابن الحسن
ای نیازم، سوز و گدازم، قبلهی رازم، یابن الحسن
آقام اباصالح اباصالح یابن الحسن (3)
شد حسرت عالم، آهنگِ ظهورِ تو
رخ کن عیان مهدی، فخرِ شیعه نورِ تو
شه خوبان، حجتِ یزدان، حامی قرآن، یابن الحسن
گل زهرا، زادهی طاها، امیدِ دلها، یابن الحسن
آقام اباصالح اباصالح یابن الحسن (3)
شور و بحر طویل
ای گل نرگس ـ گل نرگس ـ ای گل نرگس (3)
وقتی خداوند آفریده جسم و جانم را
با نام مهدی وا نمود قفلِ زبانم را
از لحظهای که چشم خود را وا نمودم من
شد آرزویم دیدن ابرو کمانم را
من از همان لحظه شدم چون شاخهی سبزی
هر جا گذر کردم ندیدم باغبانم را
در کودکی من دورهگردِ کوچهها بودم
اما ندیدم مهدی صاحب زمانم را
در نوجوانی جیره خوار هیئتی بودم
اما نیاسود لحظهای روح و روانم را
من در جوانی نام او را زمزمه کردم
لایق نگشتم وصل یارِ مهربانم را
حالا به پیری که رسیدم غصهها دارم
ترسم بمیرم تا نبینم دلستانم را
اما بدانم لحظهای آید که یارِ من
روشن نماید با قدومش دو جهانم را
یا مهدی یابن فاطمه (4)
وقتی دل و شکار کنه
دل میمونه چیکار کنه
می تونه با گوشه نگاش
عالم و بی قرار کنه
* * *
ظهورِ اون حاجتمه
منشاء ارادتمه
تنگِ غروبا که میشه
نجوا با اون عادتمه
* * *
توی چشاش بهار داره
یه دنیا بی قرار داره
اون به کفش مثل علی
شمشیر ذوالفقار داره
* * *
ارباب پر هیبتیه
بذار بگم هیئتیه
زمزمهاش کرب و بلاست
مثل حسین غیرتیه
* * *
چشمای زیبایی داره
روی تماشایی داره
بسکه غریبِ این آقا
خیمه و صحرایی داره
اباصالح مددی یا اباصالح (3)
دل مجنون شدهام عاشق کویت
چشم ما منتظران مانده بر سویت
شمع امید همه قربونِ مویت
قبلهی راز همه طاق ابرویت
* * *
تویی آن میر عرب خسرو خوبان
تویی آن فخر عجم جلوهی یزدان
تویی آن حامی دین ای مه تابان
رخ نما مست توأند جملهی جانان
یوسف آلِ فاطمه ـ یوسف آلِ فاطمه(2)
نگار نازنین من ز ره رسید امشب
چو صبحِ شور و مستیام کنون دمید امشب
* * *
ای نگارِ خوب و مهربانِ من خوش آمدی
ای تو سرنوشت دو جهانِ من خوش آمدی
به دلم گره زدی حلقهی عشق و عاشقی
تو گل نسترنی تو یاسی و شقایقی
* * *
منم که تشنهی رخِ بقیت الله ام
خوشم که رهرو ره تو حجت الله ام
* * *
همهی زندگیم نذرِ نگاهِ آشنات
دوست دارم فنا بشم میون اون برقِ نگات
دوست دارم بیای خودم قلبم و قربونی کنم
به زیرِ قدوم تو چشمام و زندونی کنم
* * *
بهار من نگار من تویی گل نرگس
چراغِ شامِ تارِ من تویی گلِ نرگس
* * *
چی میشد یک نظری به حالِ این گدا کنی
ببری قلبِ من و تو خیمهات رها کنی
به خدا منتظرم منتظرِ ظهورِ تو
کی میشه من ببینم لحظههای حضورِ تو
یا مهدی یا مهدی آقام آقام آقام یا مهدی (2)
ی دل و دلبر (مهدی)، عزیزِ حیدر، شافع محشر، حجتِ آخر
فدای نامت، مستِ مرامت، بده غلامت، باده ز جامت
یوسفِ زهرا، نوگلِ طاها، به سینه غوغا، حسرتِ دلها
همیشه یارم، خَمرُ و خمارم، دار و ندارم، چارهی کارم
دل به تو بستم، عشق الستم، به پات نشستم، عاشقت هستم،
سوز و گدازم، ای همه رازم، مهرِ نمازم، اوجِ نیازم ...
یا صاحب الزمان ـ یا صاحب الزمان(2)
قربون هست مهدی
چشمای مستِ مهدی
دلم رو کادو کردم
میدم به دستِ مهدی
* * *
تو شبِ میلادِ تو
کار دلم یاد تو
تکیه بزن به کعبه
قربونِ فریادِ تو
* * *
اسم تو چون پیمبر
تویی امیدِ کوثر
فدای برقِ چشمات
چشات چشای حیدر
* * *
آقا تو نورِ عینی
قبلهی عالمینی
با نغمهی یا زینب
منتقمِ حسینی
یابن الحسن ـ یابن الحسن(4)
امشب سبو در دستِ من، بنگر به چشمِ مستِ من
سر را به سجده میبرم، آمد تمامِ هستِ من
هفت آسمان کل جهان، دیوانهی آن مهربان
گویند ملائک دم به دم، یا مهدیِ صاحب الزمان
در عرش اعلی فاطمه با نرگسش در تاب و تب
زهرا و حیدر در سماء صد خنده بر هم میزنند
* * *
آگه به اسرار آمده، شاه و سپهدار آمده
باغت نبی بار آمده، حیدر مددکار آمده
زهرا چو غمخوار آمده، زینب پرستار آمده
شمع شبِ تار آمده، بلبل به گلزار آمده
چشم حسن بار آمده، حسین را سالار آمده
میر و علمدار آمده، عباس را یار آمده
گویم که ای ایرانیان، کشور نگهدار آمده
* * *
میلاد انور آمده، عِطرِ معطر آمده
ساقی و ساغر آمده، سرو و صنوبر آمده
دلدار و دلبر آمده، سلطان کشور آمده
محبوب داور آمده، دل آمده سر آمده
بوی پیمبر آمده، قرآن و کوثر آمده
زهرای اطهر آمده، نورِ منّور آمده
گویم به یک یا هوی خود، والله حیدر آمد
آقام آقام آقام ـ گلِ نرگس ـ گل نرگس (3)
مثِ تو پیدا نمیشه
بی شما دل وا نمیشه
همه عالم و بگردم
یوسف زهرا نمیشه
* * *
تو نگارِ آسمونی
تو خدای عاشقونی
جونم و ازم بگیرند
ولی تو برام بمونی
* * *
خدا من رو آفریده
تو سینه هیچی ندیده
به جا دل میون سنه
خال زیبات و کشیده
* * *
کمی از نگات و عشقه
برقِ اون چشات و عشقه
توی دست قدرت تو
شمشیرِ بابات و عشقه
* * *
کار تو راز و نیازه
دل من به سوز و سازه
مادرت حضرت زهرا
به ظهورِ تو مینازه
* * *
دل من به شور و شینه
عاشقِ تو نورِ عینه
میدونم به دستِ پاکت
پرچمِ سرخِ حسینه
* * *
ای که در تاب و تبی تو
نغمهی روز و شبی تو
زائر کرب و بلایی
عشقِ عمه زینبی تو
* * *
همه گفتگوت ابالفضل
آه در گلوت ابالفضل
چه کنه یا اهل العالم
با دلِ عموت ابالفضل
منبع : وبلاگ حسن فطرس
دلم امشب به سینه زندانی است
سینه امشب پر از پریشانی است
هم شکسته دلم دل خونین
هم دو چشمم دوباره بارانی است
دل من در هوای دلبر خویش
نا امیدانه خسته طوفانی است
گله دارد ز من و می پرسد
خانه اش را بگو نمی دانی؟
گفتم ای دل برای دیدن تو
می رسد او به رسم مهمانی
می رسد مثل یک نسیم از راه
نغمه اش لا اله ا...
می رسد با تنی همه گل پوش
یوسف دل زدیدنش مدهوش
روی چشمش نوشته یا زهرا
یا علی هم نوشته بر بازوش
هر چه گل در کنار او چون خار
هر چه بلبل ز هیبتش خاموش
به ابالفضل می رسد از راه
می رسد او ولی علم بر دوش
غزل ناز عاشقی رویش
بیت ناب خدا بود ابروش
ذوالفقار علی به دستانش
گیسوی آسمان پریشانش
به خداوندی خدا آقاست
هر کجا می رود دلش با ماست
چه کسی گفته او ندارد یار
چه کسی گفته حضرتش تنهاست
شب جمعه که روضه می گیریم
شب جمعه که گریه ها زیباست
دل شکسته به روضه می آید
سوز او از گلوی ما پیداست
گاه گاهی به سینه می کوبد
ناله هایش چو حضرت زهراست
ما همه یار حضرتش هستیم
دل خود را به طره اش بستیم
شرمگینم اگر دلی دارم
دل بیمار و غافلی دارم
گر چه آواره ام ولی شادم
سر موی تو منزلی دارم
پیش این عاشقان یک رنگت
من عاصی چه قابلی دارم
نیمه شب در هوای رویایی
با دل خسته محفلی دارم
ناامیدم مکن نگاهم کن
من هم ای با وفا دلی دارم
نوکر آستانه ام ارباب
دل دیوانه مرا دریاب
ای طبیبان ز دوریت بیمار
چشم بر راه چشم تو بسیار
بی تو من مرده ام در این زندان
سقف هستی شده سرم آوار
سینه من ببین چه سنگین است
غصه ها را ز سینه ام بردار
ای مسیحای آخرین برگرد
زنده کن بار دیگر این مردار
شاخه گل بیاور از جنت
به روی قبر مادرت بگذار
مادرت فاطمه شکسته دل است
آسمان هم ز روی او خجل است
گل زهرا به مادرت سوگند
به گل یاس پرپرت سوگند
به دو دستی که بسته شد آن روز
به علی جد اطهرت سوگند
به حسن آن غریب بی مرقد
به عموی دلاورت سوگند
به لبانی که خیزران خورده
به حسین عشق بی سرت سوگند
به یتیمی که نیمه شب پر زد
به رقیه کبوترت سوگند
پرده از روی ماه خود بردار
پای خود را به چشم من بگذار
تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد
دلبر ما دل برد و به ما رخ ننمود
این یاس زیبای دامن نرگس ، یا طاووس اهل بهشته
که شـد نگیـن یـا بقـیه الله ، زیـنت پـرای فرشته
خیمه سبزشه باغ گل یاس
وقت نماز خیلی شبیه زهراس
قد و بالاش قیامته به قرآن
شـجاع و پهلوونه مثل عباس
با نگاه ملیحش ، آخـر دلبـریه
همه دار و ندار ، امام عسکریه
------------------------------
امشب تسبیح همة ملائک ، ذکر یا صاحب الزمانه
سرسبزی و خرمی بهشت از ، کاشی سبز جمکرانه
اون خال هاشمیش چه دلفریبه
میگن که زلفش باغ عطر سیبه
نقش اون دو تا بازوی رشیدش
نصـر مـن الله و فتـحٌ قـریبـه
پر شده آسمون از ، نغمه های خوش عهدی
با پرچم جاء الحق ، از راه می رسـه مـهدی
------------------------------
پرچم یا لثـارات الحـسینه ، مثـه عبـاس به روی دوشش
هیبت مرتضی توی چشاشه ، کسی نیست حریف خروشش
میـون میدون تنها تکسواره
فـارس الحجازه همتا نداره
هیچ کس نمیشه حریف نبردش
آخه میون دستاش ذوالفقاره
یه روز میـاد ایشالا ، قائـم آل طـاها
دارند تموم یاراش ، سربندای یا زهرا
------------------------------
ایشالا از راه میاد اون آقا که ، منتقم خون خدائه
خدا می دونه بیرق ظهورش ، پرچم سرخ کربلائه
دعـای فاطمه می شـه اجابت
به هممون میدن فیض زیارت
پشت سر صاحب زمان می خونیم
تو صحن کربلا نماز جماعت
برات کـربلا رو ، از آقـامون می گیریم
مثل همه شهیدا ، آخر براش می میریم
میدن فرشته ها بشارت ، باز موسم خوش عهدی میاد
خـورشـید بارونه آسـمونـا ، داره امـام مـهدی مـیاد
آقا ، سورة طاها ، امید زهرا و بقیه الله
پر شده دل از ، هوای دیدارش
رازه ، روح نمازه ، کعبة ناز و فارس الحجازه
جونمو میدم ، برای دیدارش
وقتی که می خواد ، آقامون بیاد
همة عالم به شور و به شینه
دلا مدهوشش ، به روی دوشش
بیـرق یا لـثارات الحـسینه
------------------------------
امشب که قبله گاه دلم ، محراب سبز جمکرانه
تا صـبح ترنم لب من ، ذکر یا صـاحب الزمانه
شیری، یل و دلیری، تنها تو عالم تو نعم الامیری
آخه شجاعت ، اسیر دستاته
نقشِ پیشونی بندت، نصر من الله و فتحٌ قریبه
دل بی شکیبِ اون قد و بالاته
عشـق مادری ، مثه حیدری
پیش تو کسی طاقت نمی یاره
تو که سروری ، آره محشری
میـون دسـتای تـو ذوالفقـاره
با ذکر تو روشنائی آید به دو عین
ای زاده فاطمه و سردار حنین
یک بار نه صد بار دل مادر تو
با نعرهی عاشقانه می گفت حسین
---------------------------------
جبرییل که گهواره تو می جنباند
با ذکر علی بر تو لالایی می خواند
دستاس بدون فاطمه می چرخید
مادر به نماز مست ذکرت می ماند
--------------------------------
« حسین منی » از سوی پیمبر
چنین معنا دهد بر اهل کوثر
اگر خلقت به یمن مصطفی بود
گل روی حسین شد حرف آخر
محمد علی شهاب
----------------------------------------------------------------------------------
یارا نشانهات را از هر کجا گرفتم
گاهی ز کعبه گاه از سعی و صفا گرفتم
در های و هوی وصلت هردونشانهها را
گاه از غریبه و گاه از آشنا گرفتم
دنبال عطر سیبت از هر طرف روانه
گاهی چنین پیام از باد صبا گرفتم
روز ازل که عهدی دیرینه بستم ای یار
عشق تو را چه زیبا من از خدا گرفتم
چون فطرسی ز هجران محزون و پرشکسته
عزم سفر به سویت ای دلربا گرفتم
جبریل کو که آید بر بال او نشینم
شوق حسین دارم جام ولا گرفتم
سر نه که قلب خود بر گهوارهات بسایم
ای خستگان ببینید دیگر شفا گرفتم
حبل المتین من شد زلفی که باد خم کرد
سر رشته محبت از مقتدا گرفتم
عشق علی به قلبم سرمایه الست است
عشق تو عالم (ذر) از مرتضی گرفتم
وقتی که بارش اشک از ابر وصل بارید
آقا بگو برات کرببلا گرفتم
---------------------------------------------------------------------------
گوهر ولای تو به طینت من بود ای صنمم
ذکر خوب نام تو عبادت من بود ای صنمم
تو دلبر جانانه ، من عاشق دیوانه
تو شمع ولا و من بر گرد تو پروانه
ای حاصل من ، آن روی مهت
ای قاتل من ، تیر نگهت
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت
به فدای جلوه رویت
جزهوای کوی تو به قلب ودلم نکنم هوسی
کافرم اگر به غیر یاد تو من بکشم نفسی
ای آروزی دل ها / من بنده وتو مولا
دل با تو شود آرام / آرام دل زهرا
من مال توام / ای تاج سرم
جز کوی تومن جایی نروم
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت
بنده گدا کجا که مست سبوی رضا بشود
عبد بی حیا کجا که زایر کرب وبلا بشود
خجلت زده ام کردی
از بس که کرم کرده ای
از لطف غلام خود را
راهی حرم کرده ایآهوی دلم دنبال رضاست
قلب و جگرم مال رضاست
امام رضا امام رضا گره خورده این دل بر کویت به فدای ...
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید
از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکه تا کی مرکز نا اهلهاست
پایمال چکمه بوجهلهاست
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است
یا محمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمهقطعه و مفرد
ذکرِ علق
سلام ما به تو ای معنی حدیثِ علق
ای انتهای غروب و ای ابتدای فلق
رباعی و دوبیتی
صلوات
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
اشعار عروضی
آفتاب
آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند
با اشعه رنگِ دلها را شهابی میکند
این چه دریائیست اعجازی حسابی میکند
چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند
خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است
کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش
آشنا غار حرا با نغمهی هر سجدهاش
بوتههای این بیابان گوئیا در سجدهاش
میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش
کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد
هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد
نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل
رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل
ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل
بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل
کینههای مانده در دل با اخوت ختم شد
تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد
عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده
دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده
عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده
روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده
لحظهی پرواز آمد بالها را باز کن
شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن
وصلِ یار
نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زد
باغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد
چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بود
چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا
صد ملک با بالهای سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشمها را خیره کرد
تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف
سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود
گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد
اشعار نو
یا ایها المدثر
از سالها عزیمت
گویا که آمدی تو!
سردی ز چیست آخر؟
میلرزی از چه احمد؟
این بار آمدی تو!
این بار گو چه دیدی
در حال روزهداری
وقت نماز آری؟!
این بار گو چه دیدی؟!
این بار آمدن نیست
این بار فرق دارد
انگار رفتنی شد
چشمان برق بارد
انگار آشنایی میخواندت محمّد
میگویدت صدا با
آرامشی مؤثر
برخیز ای محمّد
یا ایها المدثر
ذکر و سرود
عهد
لحظهی بعثت نورانی احمد
آمد از غارِ حرا ندای سرمد
سورهی علق بخوان تو یا محمّد
ذکری که رمزِ حیاته
شبِ عید نقل و نباته
ذکرِ پاکِ صلواته
ای که معنی همان عهد الستی
از همون روز ازل به دل نشستی
طپش قلب مسلمونا تو هستی (2)
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
عرشیان در آسمان نغمه سرایند
همهی ستارگان گرم نوایند
پایههای کعبه در مدح و ثنایند
موسم بهار رسیده
واسه دل قرار رسیده
بعثتِ نگار رسیده
کار قلبِ عاشقا شوق و سروره
عید مبعث واسه مسلمین غروره
دشمنا بدونند اسلام دینِ نوره
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
نه فلک، ماه و ستاره، عرش اعظم
کهکشان و آسمان و هر دو عالم
شده تسخیرِ نبوت تو خاتم
کسی که برات هلاکه
روز محشرش چه باکه؟
اونجا عشقِ تو ملاکه
ما که جز خدا و تو یاری نداریم
واسه وقتِ دیدنت ببین خماریم
قلبمون رو برا تو هدیه میآریم
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
جبل النور
شبِ بعثت نبی شبِ ثنای احمده
روشنی بخشِ دلا نبوته محمده
جبل النور ببین به دل داره جلا میده
از دلِ غارِ حرا نوایی آشنا میده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
چی شده غار حرا سرودِ مستی میخونه
نغمهی محمد و تموم هستی میخونه
کار هر چی عرشیه زمزمه و ثنا شده
به مسلمونا بگید حاجتشون روا شده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
دور هر چی کافره شرم و خجالت پیچیده
چونکه تو چشم نبی برقِ رسالت پیچیده
دلِ کل عالمین افتاده تو تاب و تبش
بسم ربک الذی خلق شده نقشِ لبش
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
شور و بحر طویل
سیدنا سیدنا یا رسول الله (3)
تمامِ مسلمین میگن ـ یا رسول الله
لبهای مؤمنین میگن
آسمون و زمین میگن
گلهای پر ز چین میگن
شعرهای آتشین میگن
نغمههای غمین میگن
آدمای حزین میگن
دلهای نازنین میگن
ملائکه همین میگن
* * *
گلها به گلزار میخونند
دلبر و دلدار میخونند
دلهای بیمار میخونند
دیدههای زار میخونند
دو چشمونِ تار میخونند
اشکای خونبار میخونند
جمعِ گرفتار میخونند
هر خطِ گفتار میخونند
سیره و رفتار میخونند
رموز و اسرار میخونند
تو را مدد کار میخونند
تو سختیها یار میخونند
* * *
معشوق عاشقا کیه؟
با همه آشنا کیه؟
دردِ ما رو دوا کیه؟
منجی آدما کیه؟
عزیز کبریا کیه؟
خاتم الانبیاء کیه؟
حضرت مصطفی کیه؟
با رعدِ هر صدایش
*************
منبع : وبلاگ حسن فطرس
تقاص
بگیر از دشمن ظالم تقاصم
خدا از دست هارون کن خلاصم
آزار
مرغِ قفسی راحتیاش بیشتر از من
چون کس دگر آزار نمیداد تنش را
رباعی و دوبیتی
الهی
کاش رضایم برسد در برم
تا که شود مرحمِ چشمِ ترم
پای به غل، عقده و خون در گلو
وای الهی نرسد مادرم
دشنام
همه عمرم به زندانها سپر شد
نگاهم ماند بر ره بی اثر شد
مرا زنجیر و غل از پا نینداخت
ز دشنام عدو عمرم به سر شد
مهیب
بدان معصومه جان بابا غریب است
رضا جان بی تو این دل بی شکیب است
به بالینم نیایید ای عزیزان
که جای من سیه چالی مهیب است
باب الحوائج
غمت دانم هزاران دسته بوده
تنت موسی بن جعفر خسته بوده
تو را باب الحوائج خواندهاند چون
که عمری در به رویت بسته بوده
اشعار عروضی
شکوه
از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
مکن آزار در این مانده نفس باز، مرا
ای فلک این همه جان و تنِ من آزردی
من رضایم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
روزهایم همه شب کردی و شبها همه تار
بیش از این در محن و غصه مینداز، مرا
بی وفایی تو بسیار شد آخر بس کن!
با غل و سِلسِل و زنجیر مکن ناز، مرا
باز کن بند از این مرغِ زمین افتاده
مددی کن تو در این لحظهی پرواز، مرا
با تنِ زخمی و رنجور چگونه بروم؟
مادر غمزدهام میکند آواز، مرا
رسم میهمانی زریهی زهرا این است
تن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا
تسخیر
قسم بر نالههای زخم و زنجیر
دلم را کردهای از ماتمت پیر
قسم بر سجدههای کُنجِ زندان
غریبیات شده در سینه چون تیر
از این زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگی آخر شدی سیر
جهانْ کوچک به پیشِ غصههایت
یکی دردِ تو را کی شرح و تصویر؟
شده چشمم به پشتِ اشک زندان
بیا دست منِ افتاده را گیر
ضریحت را ندیدم وادریغا
کنم ناله از این احوال و تقدیر
بیا موسی بن جعفر از سرِ لطف
دلم را با نگاهی کن تو درگیر
دلم را بر ضریحت چون دخیلی
ببند و با ولایت کن تو تسخیر
ناسزا
لحظهی آخرم شده، تو کُنجِ زندانِ مهیب
خدا براتون نکنه، عمری به این سختی نصیب
وقتی در و باز میکنن پرندهی کُنج قفس
با آب و دونه میگیره هم یه امید هم یه نفس
وقتی کسی برای من درِ قفس وا میکنه
ضربهی تازیانهاش تنم رو غوغا میکنه
زندونای فراوونی، شکسته پیشِ صبرِ من
گمون کنم این آخری، باشه محلِ قبرِ من
شکنجههای این محل، با همه خیلی فرق داره
همش کنار، فقط یکیش، آتیش به قلبم میزاره
شکنجهگر تا میرسه، از رازِ یک جفا میگه
با ضربهی شلاقِ خود، مادر و ناسزا میگه
من که در این زندون غم، روی زمین مونده سرم
پروانه شمعِ علی، پیش مرگِ عشقِ مادرم
اشعار نو
در حال آماده سازی ...
ذکر و سرود
کویرِ عذاب
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
من که غریبم آشنایم بیا
شرح تمامِ عقدههایم بیا
سرم به خاک است و به دامن بگیر
غریبتر از منی رضایم بیا
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
حلقهی زنجیر تنم خورده است
ساق من از زجرِ غل آزرده است
بیا ببین کُنجِ کویرِ عذاب
گل وجودم که چه پژمرده است
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
وای که دشمن چه به روزم نشاند
زخمِ جنایت به تن و جان کشاند
کینهی بابای غریبم علی
زهرِ عدوات به دلِ من چشاند
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
یا اُمّی
مردِ غریبی ـ تنهای تنها
سر را نهاده ـ بر خاکِ غمها
گویا که بر لب زمزمه دارد
ذکرِ یا امّی فاطمه دارد
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
او عقدههایش ـ فوق زمان است
گریانِ هجرش ـ نه آسمان است
بنگر به زندان گشته زمینگیر
جسمِ شهیدِی در غل و زنجیر
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
افتاده از پا ـ مسموم و مسجون
دل از غمش شده ـ همواره مجنون
در کُنجِ زندان نورِ دو عین است
او از تبارِ پاکِ حسین است
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
نشانه
لحظهی پر کشیدنت ـ دلم شده دریایِ خون
بذار برات گریه کنم ـ خیلی غریبی آقا جون
کشیده از وجودم آتش زبونه
دلم امشب ضریحت را کرده بونه
یه غم از تو جهان را کرده دیوونه
غل و زنجیر به جسمت داره نشونه
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ای که تو بودی همه عمر ـ همنشین و مهمونِ غم
رو تخته جسم اطهرت ـ بیرون شد از زندونِ غم
شده عالم ز هجرت در سوگواری
دلِ شیعه شده غرقِ بی قراری
بگرید بر چنین غم موسی بن جعفر
به پشت در رضا و معصومه داری
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ببین تو مجلس عزات ـ دارم چه شور و چه حالی
باب الحوائج امشب و ـ ردّم نکن دستِ خالی
ببر روحِ مرا در عشقت فنا کن
وجودم را ز آقائیت با صفا کن
گره افتاده در کارم ای طبیبم
مرا را جونِ رضایت حاجت روا کن
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
شور و بحر طویل
موسی بن جعفر ـ مدد مدد (4)مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
شاعر :سید حمیدرضا برقعی